زین با هیجان دستاش و بهم میکوبه
ز: واقعا کار کرد!!
لویی با چشم غره بدی بهش میتوپه
لو: هری یکم معدهاش بهم ریخته برای همین نمیتونه بره
دوباره در دستشویی و میکوبه و هری و مخاطب قرار میده
لو: هز بیا بیرون
ز: نخیر معجون جادویی استلا کار کرد وگرنه هری رفته بود!
لو: واقعا کدوم احمقی گفت ازت کمک بگیرم؟؟ نگفتی این کوفت و زهرمارهایی که به خورد هری دادی ممکنه به کُشتنش بده؟
ز: نگران نباش تو غذای توام ریخته بودم ببین چیزیت نشد!
لویی با ناباوری به زین نگاه میکنه و وقتی میبینه آثاری از شوخی توی صورت اون پسرک موذی نیست دستش و روی دهنش میذاره و به سرعت در سرویسی که هری توشه رو باز میکنه تا هر چیزی که خورده رو بالا بیاره!
ز: خب خودت گفتی که یکاری کنم تا هری نره!
دست به سینه و حق به جانب میگه و از جلوی سرویسی که هری و لویی معده و رودهشون بهم پیچیده، با انزجار دور میشه
فلش بک:
- این بسته ها رو پستچی براتون آوردن جناب هوران
نایل حین اینکه جعبه رو با کنجکاوی از نگهبانی مجتمع تحویل میگیره ازش تشکر میکنه و در و میبنده و داخل میره
ن: فرستنده استلا شیفِر دهکده برامهال..
با صدا میخونه و زین به محض شنیدن اسم استلا گوشاش تیز میشه و داد میزنه
ز: مال منه مال منه دست نزن
قبل از اینکه نایل بتونه ببینه چی داخل جعبه است زین بهحالت دو سمتش میاد و جعبه رو از دستش میقاپه و تو اتاق میچپه و در و قفل میکنه تا نایل هاج و واج به رفتنش خیره بشه
.
.ز: الو استلا سفارشات رسید حالا چطوری درستشون کنم؟!
پایان فلش بک
ن: چرا همتون ریختین تو خونه من؟! این خونه تک خوابه است برین بریزین عمارت لیام
رو به جاستینی که مشغول ور رفتن با سیستم لبتاپشه، و لویی و هری که از صبح معلوم نیست چشون شده و نوبتی دستشویی میرن، میگه و وقتی از اینکه کسی به حرفش اهمیت داده ناامید میشه سمت اون پسر آتیش پاره برمیگرده ولی حتی با بی توجهی زین مواجه میشه!!
ن: چرا همتون کر شدین؟! دارم میگم عمارت به اون بزرگی خالیه اونوقت همتون باید رو سر من خراب شین؟؟
تقریبا وسط سر و صدای اون چهار نفر داد میزنه ولی گوش کسی بهش بدهکار نیست و اون سه نفر مشغول جر و بحث باهمن و انگار تنها جاستین که توی اتاق شدیدا مشغول کاره، تنها آدم آروم توی خونهاش هست
YOU ARE READING
unforgettable [Z.M]
Fanfiction- میخوام کاری کنی همه چی و فراموش کنه بشه یه صفحه خالی از اون مرد فقط من و ببینه + این کار ریسکه ممکنه بیدار نشه یکم فک کن مرد تو میتونی همین حالا هم مال خودت کنیش - نه نمیشه هر کاری می کنم ازم می ترسه از وقتی اون آشغال بردش همه چیزش شده اون حتی ا...