ز: اگه.. اگه بفهمی... لویی یه چیزی و بهت دروغ گفته.... چیکار میکنی
متعجب دستاش و از شونه های لرزون زین برمیداره و عقب میکشه
ه: منظورت چیه؟ چه دروغی؟؟
ز: یعنی..
ز: خب اگه بدونی...
نفسش و کلافه بیرون میده و برای اینکه بتونه از این حالت بازجویانه ی هری راحت شه، چشماش و میبنده تا تو یه نفس سریع جمله اش و به زبون بیاره
ز: لویی با یه...
آ: آقای استایلز
قبل از اینکه زین بتونه حرفش و به زبون بیاره با صدای بی موقع آنجلا هری عصبی سمتش برمیگرده و بهش خیره میشه
ه: یه لحظه صبر کن زین
ه: به تو یاد ندادن در بزنی؟
عصبی به اون خدمتکار سر به هوا که جلوی در باز وایساده، میپره
آ: ولی در باز بود قربان
ه: باز باشه..
ه: هر جاییکه باز باشه تو باید سرت و بندازی پایین و بری تو؟
ا: متاسفم دیگه تکرار نمیشه..
عصبی دستی به صورتش میکشه و سمتش برمیگرده
ه: چی میخواستی بگی؟
آ: یه آقایی این پاکت و براتون آوردن و به نگهبانی دادن
بسته کوچیکی که به طرز نابلدانه ای پیچیده شده رو سمتش میگیره و ادامه میده
آ: گفتن خیلی فوری بازش کنین
سری برای اون زن تکون میده و به جعبه کوچیک توی دستاش خیره میشه
ز: این چیه؟
متعجب نگاهش و به پسر فضولی که کله اش و کاملا سمت جعبه خم کرده، میده ولی فکرش به قدری درگیره که توجهی بهش نمیکنه
ز: بازش کن دیگه
زین دوباره غر میزنه تا هری مردد کاغذ دور جعبه رو باز کنه و به محتویات داخلش، خیره شه
ز: انگشتر لوییه؟؟!
متعجب از چیزی که دیده، بدون اینکه جواب زین و بده، با حس بدی انگشتر ته جعبه رو برمیداره و به فلش مموری کنار جعبه خیره میشه
ه: باید ببینم این چیه
فلش مموری رو برمیداره و بی توجه به زین سریع از جاش بلند میشه و از اتاق بیرون میره
ز: هی صبر کن منم میخوام ببینم!
داد میزنه و به کمک عصای زیربغل لنگ زنان سمت اتاقی که هری اونجا رفت، میره..
به سختي پله ها رو دونه دونه پایین میاد و بخاطر سختی راه رفتن با عصا و حفظ تعادلش از افتادن، به نفس نفس میفته و چند لحظه ای پایین پله ها وایمیسته تا دوباره نفسش سرجاش برگرده و کمی بعد به سمت اتاق هری قدم برمیداره، تا از قضیه سر دربیاره
YOU ARE READING
unforgettable [Z.M]
Fanfiction- میخوام کاری کنی همه چی و فراموش کنه بشه یه صفحه خالی از اون مرد فقط من و ببینه + این کار ریسکه ممکنه بیدار نشه یکم فک کن مرد تو میتونی همین حالا هم مال خودت کنیش - نه نمیشه هر کاری می کنم ازم می ترسه از وقتی اون آشغال بردش همه چیزش شده اون حتی ا...