ن: فک کن نایل فک کنعصبی به خودش میگه تا بتونه بفهمه کار کی میتونه باشه
چند ساعتی میشه که مسیر منتهی به فرودگاه و زیر و رو کرده بودن و
وقتی به محل رسیدن فقط مت و با وضع خونی و داغون کنار جاده پیدا کرده بودن و خبری از زین نبودپشت سر آمبولانسی که اون مرد نیمه بیهوش و راهی بیمارستان میکرد، راه افتاد و با رسیدن به اونجا منتظر شد تا به هوش بیاد
بعد از اینکه اوضاع اون مرد کمی روبراه شد، حرف های عجیبش و در مورد اینکه راننده ای که سوار ماشینش بودن، ریکی بوده و روی زینی که با دیدنش بقدری وحشت زده شده که حمله عصبی بهش دست داده، اسلحه کشیده و درنهایت مت و تهدید کرده که اگه خودش و از ماشین در حال حرکت پرت نکنه پایین، پسر و میکشه..
کل قصه ای که اون مرد با وجود شرایط سختش براش گفت و ازش کمک خواست، همین بود
کلافه و عصبی از اونجا بیرون میاد و سمت ماشینش میره
- قربان منتظر دستور شما موندیم برگردیم؟
ن: تا وقتی نگفتم هیچکدوم از جاتون جم نمیخورین..
سوار ماشین میشه و به سرعت شماره جاستین و میگیره و مختصر جریان و بهش میگه
ج: لعنتی چطور ممکنه؟ یعنی اون عوضی زنده است؟
ن: این ممکن نیست یه دروغ محضه احتمالا این یارو داره دروغ میگه
ج: اگه دروغ نباشه چی؟
ن: میگم ممکن نیست جاس
ل: چرا نیست شاید اون کثافت هنوز زنده است شاید اصلا..
قبل از اینکه حرفش و ادامه بده، نایل عصبی حرفش و می بره و تن صدای عصبیش و بالاتر میبره
ن: ممکن نیست چون من جسد نیمه سوخته اش و به چشم دیدم
یادآوری روز نحصی که پا به زیرزمین عمارت کلارک گذاشته بود و اون صحنه وحشتناک و دیده بود، تنفرش از مارک و چند برابر میکرد با این وجود آروم بود و همه چیز و نگهداشته بود تا به وقتش انتقام بگیره
ج: پس این چطور ممکنه؟
خواست ادامه بده و چیزی که به ذهنش می اومد و به زبون بیاره که با دیدن قیافه عصبانی لیام درست روبه روش آب دهنش و قورت میده و بی توجه به صدای جاستین پشت خط، گوشی و تو صندلی کمک راننده پرت میکنه و ترسیده از ماشین پیاده میشه
ن: توضیح میدم لیام
پیش دستی میکنه و قبل از اینکه لیام از شدت عصبانیت بهش حمله کنه میگه تا شاید بتونه اون مرد خشمگین و به آرامش دعوت کنه ولی گویا گوش لیام چندان به حرفش بدهکار نیست چون قبل از اینکه ادامه بده یقه اش کشیده میشه و تا به خودش بجنبه کمرش به در ماشین کوبیده میشه و صورتش از درد تو هم میره
YOU ARE READING
unforgettable [Z.M]
Fanfiction- میخوام کاری کنی همه چی و فراموش کنه بشه یه صفحه خالی از اون مرد فقط من و ببینه + این کار ریسکه ممکنه بیدار نشه یکم فک کن مرد تو میتونی همین حالا هم مال خودت کنیش - نه نمیشه هر کاری می کنم ازم می ترسه از وقتی اون آشغال بردش همه چیزش شده اون حتی ا...