حتی لیام هم کمی نگران شده بود و منتظر به دکتر نگاه میکرد تا بفهمه مشکل چیه؟
اما دکتر سکوت کرده بود.
کارن_چیزی شده؟دکتر نگاهی به هردونفرشون کرد و گفت: فکر میکردم مشکلی هست برای همین طول کشید تا بهتون جواب بدم.
لیام_این یعنی مشکلی وجود داره؟
دکتر_اوه نه چیزی نیست نگران نباشید.لیام سری تکون داد، کارن نفس راحتی کشید و دست لیام رو گرفت
لیام لبخند محوی زد و دکتر بعد نسخه ای که براش نوشت. بهش یاداوری کرد تا فردا بستریه و نمیتونه تا دو هفته سرکار بره.زین بعد از این که به رایان خبر داده بود لیام حالش خوبه به اتاق لیام رفت و کنارش رو تخت نشست.
کارن و تریشا به اصرار پسراشون به کافه ی بیمارستان رفته بودن و حالا زین و لیام تنها بودن.
زین_دکتر چی گفت؟لیام شونه ای بالا انداخت و درحالی که به زین نگاه میکرد گفت: مشکلی نیست همه چی خوبه
زین نفس عمیقی کشید و بیشتر به لیام نزدیک شد.
لیام که داروها روش اثر گذاشته بودن و کمی خوابش گرفته بود خمیازه ای کشید و به زین که خیلی کم باهاش فاصله داشت نگاه کرد.زین_اوه تو خوابت میاد.
لیام_یکم اره خستمزین_پس من میرم توام بخواب.
لیام بی حرف سری تکون داد و مخالفتی نکرد.زین از جاش بلند شد به سمت در رفت و بعد از کمی مکث بیرون رفت.
لیام خمیازه ی دیگه ای کشید و رو تخت دراز کشید.
دستشو رو شکمش که کمی تیر میکشید گذاشت. به دردش توجهی نکرد و چشماشو بست.••••••••••••••••••••••••••••••••••
لیام یقه ی پیرهنشو صاف کرد و به دستگاه شناسایی اب و هوا نگاه کرد. با اخم چندثانیه بهش نگاه کرد و بعد پوفی کشید.
به رو به روش نگاه کرد و چندتا پلک زد.
جورج که از کمک خلبان ها بود به لیام خیره شد و با اخم و نگرانی گفت: حالت خوبه؟ اگه نه جامونو تعویض کنیم لیام.با صدای جورج، توجه زین به چهره ی لیام که کمی به زردی میزد جلب شد. پرواز رو روی حالت اتوماتیک گذاشت و با نگاه نگرانش به لیام زل زد.
زین_خدای من خوبی؟
لیام_خوبم فقط خیلی خستمزین_چرا زودتر نمیگی؟ جاتو با جرج عوض کن لیام هنوز دوساعت مونده. برو استراحت کن.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Hurting me
Hayran Kurguتو همون شیشهی شکسته بودی، ولی من هنوزم لمست میکردم با وجود اینکه میدونستم صدمه می بینم. •#1 Ziam