با لبخند زیباش به بچه گربه کوچولویی که روی چمن افتاده بود خیره شده بود و سعی داشت اون رو به ارومی توی دستاش بگیره تا بیشتر از چیزی که هست آسیب نبینه
زین_عاو لیام بیا ببین چی پیدا کردم! پاش زخمی شده.
به ارومی بلند میشه و با احتیاط شکم بچه گربه رو نوازش میکنه تا دردش رو تسکین بده.خیلی طولی نکشیده بود که صدای میوی اون بچه گربه که از درد ناله میکرد کمتر به گوش میرسید و زین همونطور که به بچه گربه نگاه میکرد و نوازشش میکرد به جلو قدم برمیداشت تا به طرف لیام بره
زین_باید ببریمش تا درمانش کنن لیام! اون خیلی اسیب دیده
لیام_مثل تو؟ یا بهتره بگم مثل ما؟لیام به ارومی میگه و زین با خنده نگاهش میکنه
زین_نه این فرق داره.نگاش کن چقدر کیوته!لیام محو لبخند و صدای ذوق زده ی زین میشه و درحالی که بغض به گلوش فشار میاره نزدیکش میشه
لیام_جواب منو ندادیزین_جواب کدوم سوالت؟ اون سوال خیلی مسخره ای بود
لیام_من...من بهت آسیب میزنم زینزین_عاا لیام اون به نظر گرسنه ست نه؟ بیا زودتر بریم تا یه چیزی بهش میدیم
بی توجه به حرف لیام مشغول نوازش کردن بچه گربه بود و با لبخند باهاش حرف میزد: تو گرسنته کیتن اره؟
لیام بهش نزدیک تر میشه و حالا رو به روش قرار گرفته
لیام_چرا هیچی نمیگی؟ با توامزین_امیدوارم خیلی درد نداشته باشه،بیا زودتر بریم پیش یه دامپزشک تا...
لیام دستشو رو بازوی زین میذاره و داد میزنه: به من گوش بده زین!
زین_چی داری میگی؟ الان وقت بحث کردن نیست
لیام_هست،به من گوش بده.من بهت اسیب میزنم مگه نه؟
زین_نه لیام تو...زین مات و مبهوت میگه و لیام بازوهاشو میگیره و داد میزنه: جواب منو بده،مگه نه؟ من بهت آسیب میزنم زین اره؟
زین_لیام!لیام_گفتم جواب منو بده زین! جواب منو بده! تو باید جوای منو بدی
با صدای بلند میگه و زین رو محکم تکون میده که کمی از موهای مشکی رنگش جلوی دیدش رو میگیرهزین_تو چت شده؟ این چرندیات چیه داری میگی؟
لیام_جواب منو بده،تو باید بگی! تاییدش کن زین،من بهت اسیب میزنم مگه نه؟با عربده میگه و زین با چشم های گرد شده از ترس و نگرانی سر تکون میده و "نه" رو زمزمه میکنه
YOU ARE READING
Hurting me
Fanfictionتو همون شیشهی شکسته بودی، ولی من هنوزم لمست میکردم با وجود اینکه میدونستم صدمه می بینم. •#1 Ziam