عینکش رو روی چشمش فیکس کرد و با برداشتن کیف سامسونتش به سمت خروجی دانشگاه راه افتاد،دوماهی میشد که درسهای تئوری رو توی دانشگاه خلبانی تدریس میکرد و خوشبختانه...استاد محبوب دانشجوها بود
ماشینش رو از پارکینگ دراورد و به سمت مطب فیونا رفت،این روزا حس میکرد مغزش درحال متلاشی شدنه و کی بهتر از اون زن برای گوش کردن به حرفاش؟
ف:استاد بودن جذاب ترت کرده پینو!
لبخند محوی زد و فنجون قهورو از فیونا گرفت.ل:خودمو تو لباس خلبانی بیشتر دوست داشتم اما ممنون از لطفت!
فیونا کاناپه تک نفره روبروی لیام رو اشغال کرد و با لبخند به مردی که صورتش به شادابی قبل نبود نگاه کرد.ف:خیلی خوب با شرایط کنار اومدی بهت افتخار میکنم لیام،از شوهرت چه خبر؟
ل:زین؟پوزخندی زد و ادامه داد
ل:ورشکستگیه اژانس بهم فشار نیورد،قسطایی که اون یه ماه اول عقب افتادنو الان روهم تلنبار شدن عصابمو بهم نریخت اما زین...فی داره دیوونم میکنه!اخم کمرنگی رو ابروهای فیونا جا خشک کرد و به جلو خم شد
ف:چرا؟دعواتون شده؟لیام کلافه فنجون قهوش رو روی میز گذاشت و دستی به موهای کوتاه شدش کشید
ل:کاش دعوامون میشد،حتی نمیدونم چیشد که به اینجا رسیدیم...درکش میکنم ورشکستگی خیلی بهش فشار اورد،روزای اول همش از حال میرفت اشتهاشو از دست داده بود...اما بعد از چند مدت زین یه ادم دیگه شد
نفس عمیقی کشید و به پایهای چوبی کاناپه خیره شد
ل:باورت میشه زینی که یه لحظه ازم جدا نمیشد و دیگه اصلا تو خونه نمیبینم؟باهم سر یه میز غذا نمیخوریم،باهام دردودل نمیکنهنفسش رو بیرون داد،چرا سخت بود گفتن اینا؟
ل:فی من اصلا ادمی نیستم که خیلی رو سکس تاکید داشته باشم اما منو زین چندماه گذشته حتی یه بوسه هم نداشتیم!
فیونا حالا اخم عمیقی روی پیشونیش بود و به رفتارای زین دیوونه ای که قصه عشقش با لیام رو کل شهر میدونستن فکر میکرد
چی از یه عاشق یه مرد سرد میسازه؟بی پولی!؟قطعا نه
از دست دادن شغل؟!شاید اونم کافی نبود!زین هنوز لیام رو داشت!و این یعنی هیچی مهم نبود حتی اگر از خونه بیرونشون میکردنو کارتون خواب میشدن!
زینِ لیوم چیشده؟ف:ازش دلیل خواستی؟
ل:بارها!بهش گفتم بگو،باهام حرف بزن،من هرکاری میکنم تا تو اذیت نشی فقط بهم بگو چته!

ŞİMDİ OKUDUĞUN
Hurting me
Hayran Kurguتو همون شیشهی شکسته بودی، ولی من هنوزم لمست میکردم با وجود اینکه میدونستم صدمه می بینم. •#1 Ziam