2: Forgive me

1.9K 363 223
                                        

اندرو_یه صداهایی شنیدم. چه غلطی میکنید اینجا شما دوتا؟
زین_لیام داره منو ماساژ میده

اندرو_اما با این صداهایی که میومد اینطور به نظر میرسید که شما دارید...
لیام_هی بیخیال

لیام با لبخند کوچیکی گفت و زین با لبخند عمیق به لیام نگاه کرد.
لیام کمی معذب شده بود و زین با لذت بهش نگاه میکرد.

جوری که لبخند کوچیکی زد و شونه ای بالا انداخت شاید چیز ساده ای بود اما برای دل عاشق زین؟ اصلا چیز ساده ای نبود

اندرو شونه ای بالا انداخت و خنده ی کوتاهی کرد.

با بیرون رفتن اندرو از اتاق لیام به زین نگاهی کرد و چمدونشو به دست گرفت و باهم از اتاق بیرون رفتن تا به خونه برن.

••••••••••••••••••••••••••••••••••••

زین و لیام وارد هتلی نزدیک به فرودگاه فرانسه شدن.
کارت ورود به اتاقاشون رو تحویل گرفتن و داخل رفتن.

طبق معمول لیام رفت دوش بگیره و زین هم روی تخت دراز کشید تا چندساعتی رو بخوابه.

قرار بود عصر بیرون برن و خستگی پرواز رو از خودشون دور کنن. عادت نداشتن برای استراحت کل تایم ازادشون رو روی تخت بگذرونن پس یکم تفریح تو پاریس براشون خوب بود.

لیام بعد از دوش کوتاهی از حمام بیرون اومد و بعد از خشک کردن موهاش رو تخت کناریه زین دراز کشید.

زین خیلی زود خوابش برده بود و لیام به این فکر میکرد که اون امروز کمی عصبی به نظر میرسید و کم حرف شده بود.
لیام ازش پرسیده بود که اتفاقی افتاده یا نه ولی زین جوابی به جز "خستم" به لیام نداده بود.

لیام با فکر این که حتما وقتی از خواب بیدار شه حالش بهتر میشه به خواب رفت و بعد حدودا سه ساعت بیدار شد.

زین هنوز خواب بود و لیام تصمیم نداشت بیدارش کنه و بهش اجازه داد هرچقدر میخواد بخوابه. خوابیدنش برای لیام قشنگ بود و اون پسر دلش نمیومد با وجود خستگیش بیدارش کنه.

کمی خودش رو با مجله های توی اتاق سرگرم کرد تا این که زین از خواب بیدار شد و بعد از خمیازه طولانیش به لیام نگاهی انداخت.

لیام_خوب خوابیدی؟
زین_بد نبود.
لیام_چیزی میخوری؟

زین از جاش بلند شد و درحالی که به سمت سرویس بهداشتی میرفت نه ای گفت.

لیام چندثانیه به در خیره شد و پوفی کشید. مطمئن شد که چیزی هست و هنوز هم حالش تغییری نکرده بود.
مجله رو روی میز گذاشت و یکم بعد زین اومد و رو به روی لیام نشست.

Hurting meМесто, где живут истории. Откройте их для себя