🌌chapter 2

79 32 1
                                    

با شنیدن صدایی از انباری برگشتم ...


صدای چی بود ؟


نکنه دزد اومده ؟ برای یه لحظه ترس کل وجودشو گرفت ...اگه دزد


بودش چیکار کنم ؟باید کمک بخوام از یکی ...گوشیم ...گوشیم کجاست ؟


تو اتاق ... تو اتاق لعنتی چسبیده به انباری...


کسی تو ویال اونورباغ هست؟ برم اونجا ؟ اگه نباشه چی ؟شاید اصال


گربه باشه ... اره گربس ... میتونه گربه باشه ...


اروم به سمت انباری راه افتادم ... باید مطمئن میشدم که گربست...


از ترس نفس های کوتاه میکشیدم ... کاش میشد به انباری هر چقدر راه


میرم نرسم ...


دستشو روی دستگیره گذاشتم هل ارومی بهش داد که گربه ی قهوه ای


رنگی پرید بیرون جیغ بنفشی کشیدم و رفتم عقب...


این لعنتی دیگه از کجا اومد ... با بوی سوختنی فقط اول به سمت در


دویدم که گربه بره بعدم به طرف گاز که شامم از دست نره ...


چانیول سهون تکیه به دیوار انباری سر خوردن زمین ...


چانیول لب زد ...


-نزدیک بودا ...
سهون اروم تر از خودش گفت : گربه و از کجا اوردی ؟


-دیدم اینورا داره میلوله گفتم حداقل ازش یه استفاده ای بشه ...


سهون رفت نفسشو بده بیرون که یاد سوهو افتادم...


-سوهو هیونگ نباید دنبالمون...


-بیاد خب از اینجا راحت میشیم...


سهون میتونست خودشو میکشت اون وسط ...


-میدونی اگه بفهمه اکسو اینجا زندگی میکنه چی میشه ؟


چانیول که تازه متوجه عمق فاجعه شده بود با دهن باز گفت : وااااای


راست میگی... زنگ بزن بهش ...


سهون دهنشو کج کرد و به مسخره گفت : مرسی گفتی ... به نظرت اگه


گوشی داشتم تا االن صبر کرده بودم ؟


چانیول سرشو به دیوار تکیه داد...


-منم ندارم ...


یه دفعه داد زد ...


-فهمید...


که سهون سریع دهنشو گرفت ...


-هییییس میخوای همه بفهمن اینجاییم؟


چانیول دستشو پرت کرد اونور ...


-خیلی خب وحشی چته ؟ دهنم درد گرفت ...

Foreign love Where stories live. Discover now