"هوووووی سوخت " با صدای بلند نیل چشماش از خیره بودن به یه نقطه دست برداشت و با عجله زیر گاز و خاموش کرد اما خب دیر شده بود .
بوی سوختگی اشپزخونه و گرفته بود و پریماه زیر لب فحش غلیظی به لی داد نیل و زود کرد تو حیاط و نیل شاهد تلاش هاش بود که تمام پنجره ها و باز کرده بود و حوله ی خیسی و تو هوا تکون میداد تا زودتر بوی کتلت سوخته بره بیرون .
به صورت پریماه که اخمی روی صورتش بود و بی هدف داشت حوله و تکون میداد نگاه کرد . نمیدونست این چند وقته چشه ولی انقدر حال بدش مشخص بود که دی او هم به حرف بیاد و نیل بکشه کنار در موردش حرف بزنه .
تنها کسی که به این حالت پریماه بی توجه بود بکهیون بود و نیل نمیدونست چه کاسه ای زیر نیم کاسشه...
از اونور هم لی بیشتر از همیشه ساکت شده بود و سوهو هم مداوم پیگیرش بود تا حدی که لی گفته بود یکم راحتم بذار و بکهیون هم باز طرف لی گرفته بود .
دقیق نمیدونست چی این وسط به بکهیون میرسه که به این تغییر حال پریماه و لی کاری نداشت اما تیکه های پازل داشت بهش میفهموند که هر چی که هست حال جفتشون بهم مربوطه ...
حدود یک هفته بود این شکلی شده بودن و نیل حتی میتونست بگه که از هم فرار هم میکنن . تا قبل از این لی واضحا با پریماه حرف نمیزد اما حواسش به پریماه بود و موقع غذا خوردن یه جوری تنظیم میکرد که کنار پریماه باشه تا بتونه براش غذا بریزه یا پریماه که موقع اومدن پسرا
گردن میکشید و نیل انقدر خر نبود که بفهمه چشمش دنبال کیه ...
براش جالب بود دو نفری که در حد مرگ از هم کینه به دل گرفتن و پریماه بخاطرش دو سال تموم باهاشون قطع رابطه کرد حالا با همون کسی که کره و بخاطرش ترک کرده بود رفتار بهتری نسبت به بقیه داره
با صدای پریماه که میگفت " بیا ببین بوش اذیتت نمیکنه " از حیاط وارد اشپزخونه شد
-نه خوبه
پریماه حوله پرت کرد روی کابینت و صندلی عقب کشید و سرشو روی میز گذاشت .
نیل نمیدونست واقعا بخاطر سوزوندن غذا ناراحته یا اینکه این چند وقته فشار زیادی روش بوده .
" عیب نداره از بیرون غذا میگیریم " این نیل بود که داشت شونه هاش و ماساژ میداد و بهش میگفت .
پریماه درک میکرد که نیل چقدر براش نگران و ناراحته اما خودش هم ناراحت بود از اینکه نمیتونه این حرف ها و بهش بگه .
با صدای خفه ای گفت : گشنم نیست
با کشیده شدن صندلی فهمید اینبار نیل قراره پیگیرتر از همیشه باهاش صحبت کنه و میدونست یکم سخت گیری باعث میشه وا بده
-چی شده ؟
-چیزی نیست ؟
نیل به موهای بهم ریخته ی پریماه نگاه کرد
-یعنی میخوای باورم بشه که واقعا چیزی نیست ؟
پریماه برای اینکه نیل دست از سرش برداره گفت : دلم برای مامان تنگ شده
با صدای خنده ی بلند نیل سرشو از روی میز برداشت با چشم هایی گرد شده از واکنشش گفت : کوفت چته ؟
نیل وسط خنده هاش گفت : یعنی ... کصشر ترین چیزی که میتونستی بگی همین بود
پریماه با نارضایتی گفت : گاو من دارم باهات درد و دل میکنم
نیل که هنوز اثار خنده روی صورتش بود خودشو کنترل کرد تا بیشتر نخنده اما زیاد موفق نبود .
دقیقا باید درد و دل کنی نه اینکه شر برام بگی که حالا راستشو بگو که زیادی خندیدم
دهن پریماه داشت باز میشد که نیل دستشو اورد بالا
-توانایی شنیدن یه دروغ دیگه و ندارم راستش و بگو بهم
پریماه لباش اویزون شد و چشماش و بست
-حوصله ندارم ...
" دوسش داری نه ؟" با گفتن این حرف یه دفعه پریماه صاف نشست و اب دهنش و قورت داد
-چیو ؟
نیل ابرویی بالا انداخت براش " چیو نه ...کیو "
-نمیدونم راجب چی حرف میزنی
نگاهش و از نیل گرفت و داد یه ور دیگه ... محال بود چیزی فهمیده باشه
نیل به صندلی تکیه داد . درست حدس زده بود پریماه و لی هم دیگه دوست داشتن
-تو دوسش داری
" ندارم " پریماه کلافه گفت .
شنیدن اعترافی که مدت ها بود داشت ازش فرار میکرد و اینبار نیل داشت تو صورتش میکوبید و دلش میخواست
میتونست گوشاش و بگیرهنیل لبخندی به حالت هاش زد
-داری اعتراف کن
پریماه به طرفش برگشت و با دندون هایی که روی هم قفل شده بود شمرده گفت : ن...دا...رم
"داری داری داری " نیل پشت هم با تاکید گفت و پریماه هم مثل خودش گفت " ندارم ندارم ندارم "
_بهت میگمداری و اره
-باشه کثافت دوسش دارم فقط خفه شو
با صدای بلند پریماه جفتشون ساکت شدن . این اعتراف برای جفتشون شوکه کننده بود و برای پریماه بیشتر ...
پریماه بخاطر حرفی که از دهنش پریده بود بیرون عصبانی شده و بود و ترکشش گرفت به نیل
-همین و میخواستی بیشعور ؟ اره دوسش دارم خیلی وقته که دوسش دارم
ESTÁS LEYENDO
Foreign love
Fanfic♡ ғoreιɢɴ love ♡ ◾ wrιтer : ɴυѕнιɴ ◾ ɢeɴre : roмαɴce | drαм | coмedy ◾ خلاصه نیل برای ادامه ی درس کشور کره و انتخاب میکنه ولی هیچوقت فکرشم نمیتونست بکنه که قراره با اکسو همسایه بشه ...