🌌chapter 14

72 25 7
                                    

صدای کوبیدن به در چشمام به سختی باز شد ... قطعا هر کی بود زنده اش نمیذاشتم . با قدم های شل و ولی که هر لحظه امکان داشت بخورم زمین به سمت در رفتم و چند بار با چشم های بسته دنبال دستگیره در گشتم و پیداش نکردم و اخر هم مجبور شدم چشمامو باز کنم تا بتونم در و
عین ادمیزاد باز کنم ...

با دیدن قیافه ی بکهیون نتونستم فحشش بدم چون باد سردی که وزید باعث شد فرار کنم تو خونه و بلند داد بزنم " امیدوار دلیل خوبی برای ریدن به خوابم داشته باشی .... در ببند اقاااااااا"و تیکه ی دوم حرفشو بلند تر به بکهیونی که در و نبسته داشت میومد تو گفت .
بک چپ چپی بهش نگاه کرد ...
-قیافه رو عین جنگلیا میمونه
نیل روی کاناپه دراز کشید و بدون انرژی گفت : ولم کن تو رو خدا
-چیو ول کنم؟ چیزی دستم نیست که
-به جای این مسخره بازیا بگو چه دلیل کوفتی داری که این موقع صبح اومدی اینجا
بکهیون دست به سینه بالا سرش ایستاد ...
-امروز فیلم برداریه خانمی که هر دقیقه یه ور میوفتی
نیل با بیچارگی سرشو چند بار کوبید روی مبل " نه نه نه نمیخوام "
بکهیون سیبی که از یخچال کش رفته بود و گازی و زد و با بی خیالی گفت : برام مهم نیست میخوای یا نمیخوای مهمه اینه نیم ساعت دیگه راه میوفتیم و تو عین کپک ولو شدی ...نیل که از یه جایی به بعد که نفهمیده بود بکهیون چی میگه و خوابش برده بود با کشیده شدن یهویی دستش و افتادنش روی زمین با گیجی نشست ...
با داد بکهیون چشماش باز شد " پاشو خودتو جمع کن دیگه "
نیل که احساس درد تو لگنش میکرد از جاش بلند شد و در حین رفتن به سمت حموم لگدی به سمت ساق پاش روونه کرد و بی توجه به کولی بازیاش گفت " حولمو از پشت در بیار و رو تختیم هم مرتب کن "
بکهیون زیر لب پررویی بهش گفت و به اتاقش رفت تا خواسته های خانمو به جا بیاره.
بعد از مرتب کردن تخت و گذاشتن حوله پشت در چند تا تقه به در زد و با صدایی که به گوشش برسه گفت : نییل
-هااااان؟
-حولت پشت دره و ...
-چی؟؟؟؟
با صدای بلند تری گفت : میگم حولت پش ِت...
_چی؟
بکهیون حرص کوبید به در با تمام توانش داد زد "ای کوفت اب و ببند "
نیل اب و بست و گفت : چی گفتی بک؟
-میگم حولت پشت تره و من دارم میرم ویال تا نیم ساعت دیگه راه میوفتیم زود بیا بیرون و لباس اضافی برندار اونجا همه چی هست فقط یه چیز سبک بخور تا نمیری...
نیل "باشه " ای گفت و دوباره اب و باز کرد به صورت ام پی تیری خودشو گربه شور کرد و پرت کرد بیرون ...
سریع یه ست گرمکن پوشید و یه کلاه سرش گذاشت و کاپشنشو انداخت روی مبل و رفت اشپزخونه تا یه چیزی بخوره...
حدود ده دقیقه از تایمی که بکهیون برای نیل مشخص کرده بود گذشته بود و نیل هنوز نیومده بود .
اعضای اکسو کی و اکسو ام به دو تا ون تقسیم شده بود و نیل قرار بود با اکسو کی بره ...
تاعو و لی که از همون اول خوابشون برده بود و کریس مثل همیشه با چشم های بسته و هنزفیری به گوش سرشو تکیه داده بود و بین خواب و بیداری بود .
شیومین مثل همیشه دهنش داشت میجنبید و چن هم هر چند لحظه یکبار یه ناخنکی به خوراکی هاش میزد. لوهان بخاطر خواب کم و نودلی که اخر شب خورده بود صورتش پف کرده بود و موهایی که از حموم در اومده
بود هر کدوم در یک جهت بودن . فرصتو غنیمت شمرد و با دستاش سعی کرد به حالت ادمیزاد به موهاش بده.
برعکس ... اون یکی پر از شلوغی بود

Foreign love Where stories live. Discover now