🌌chapter 35

40 22 2
                                    

چشماش و یکم ریز کرد تا بهتر بتونه ببینه و لازم نبود زیاد نگاه کنه چون پریماه با اون پاهای کوتاهش زیاد نمیتونست ازش دور شده باشه.
با چند قدم خودشو بهش رسوند و با گفتن " خاله ریزه کجا میری " پریماه و متوجه خودش کرد .
پریماه ایستاد " میدونستم یکیتون میاد ولی توقع اومدن تو رو نداشتم"کریس نمیخواست بگه که بچه ها فرستادنم " حوصلم سر رفته بود وگرنه دنبال توام نمیومدم...کجا میری ؟"
-یه جایی که انتن بده یا یه ادم زنده ببینم



دی او موبایلشو گذاشت روی میز و شیومین منتظر گفت : چی شد؟
-انتن ندارن...هیچکدومشون
شیومین نگران گفت : اخه چی شده ما که مشکلی نداشتیم
لی که کنار پنجره ایستاده بود گفت : بخاطر مهه
در باز شد و کای و لوهان وارد کلبه ی چوبی شدن و لوهان در و با پاش بست
کای : لعنتی چشم چشمو نمیبینه
شیومین : خیلی بده؟
کای وسایل تو دستشو گذاشت روی زمین
_هیونگ من لوهان که کنارم بود و نمیدیدم در این حد راستی بچه ها رسیدن؟


شیومین در باز کرد " بدویید بیرون سریع سریع"
لوهان : حس نظامیا بهم دست داد
دی او قبل از خروجشون به هر کدوم یه چراغ قوه داد
-حواستون باشه هرجایی که میرید نشونه بزارید و اصلا و به هیچ وجه نپیچید هر کس یه راهیو بگیره و تا ته بره و همونو بگرده تا گم نشه .
احتمال داره نزدیکمون باشن پس دادم بزنید امکان شنیدن صداتون هست . لی لازم نیست تو بیای
تیکه اخر حرفشو با تعجب به لی گفت و لی با گرفتن چراغ قوه گفت" منم میخوام بیام " و از کنارشون رد شد
کای : نیل و سهون کجان؟
بکهیون چراغ قوه اش و روشن کرد " طبق معمول نیل داشت گریه میکرد و سهون و گذاشتیم بمونه که هم حواسش به نیل باشه و هم اگه اومدن یکی باشه در و براشون باز کنه"




-کریس؟با ترس صداش کرد و با شنیدن صداش پشت سرش با ترس تکونی خورد. کریس با تعجبی که تو این مه زیاد مشخص نبود گفت : چیه؟
پریماه دست کریس و تو دستش گرفت
-هیچی فقط نزدیکم بمون
-take it easy baby)بیبی نگیر سخت)
نمیتونست درک کنه تو این موقعیت چجوری میتونست همچین حرفی بهش بزنه انگار تو وجود این بشر نه نگرانی بود نه ترسی نه حتی دل مشغولی...
به یه دو راهی رسیدن و کریس به حرف اومد " کدومشو بریم؟"
پریماه با تردید به دوتا مسیری که هیچ فرقی با هم نداشتن نگاه کرد .
اخرم به نتیجه ای نرسید گفت : نمیدونم بیا...
بیا جمله ی کلیشه ای فیلم ها که هرکی از یه طرف بره و کنار بذاریم چون من تنهات نمیزارم
البته نمیخواست اشاره کنه اینجوری که تو دست منو و گرفتی بعید میدونم اصلا به حرفی که میخوای بگی عمل کنی
پریماه متعجب از اینکه کریس ذهنشو خونده بود گفت : از کجا فهمیدی چی میخوام بگم؟

" کریس وو چرا دوست دختر نداری ؟" پریماه یه دفعه ای این سوال و پرسید و کریس نیم نگاهی بهش کرد . نمیدونست این وسط به دوست دختر نداشتن اون چرا گیر داده
-بهتر نیست اول یه راه و انتخاب کنیم بعد من در مورد رابطه های شکست خوردم باهات صحبت کنم؟
پریماه بی حرف قبول کرد و انتخاب راه و به دست کریس سپرد . هوا هنوز مه داشت ولی پریماه میتونست بگه که یه خورده کمتر از قبله دیگه جوری نیست که حتی بغل دستیتم نتونی ببینی
-حوصله ی دختر ها و ندارم
با حرف یه دفعه کریس با چشم های گرد شده برگشت طرفش . کریس با دیدن قیافش تک خنده ای کرد
-حتما میخواستی بگم بعد از شکست عشقی های متعدد که دیگه نرفتم تو رابطه؟
با سکوت پریماه فهمید منتظر بقیه ی داستانه
-اون اوایل بودن کسایی که باهاشون تو رابطه بودم ولی کم بودن یا اصلا نبودن افرادی که برای خودم بهم نزدیک بشن یا فن خودم بودن یا فن بقیه ی پسرا ... با یکی دو نفرشون صمیمی شدم و باور کردم اینبار دیگه نه برای خودم نزدیکم شده ولی کافی بود سرمو برگردونم و ببینم با یکی دیگه از کمپانی داره میپلکه
پریماه با دهنی باز نگاهش کرد . نمیتونست باور کنه که واقعا یه ادم چجوری میتونه با احساسات یه نفر دیگه بازی کنه برای اینکه به خواسته های دیگش برسه ...
-اخه ...مگه ...میشه چجوری ؟
کریس ایستاد و پریماه هم مجبور شد که بایسته ...
-ببین پریماه این حرف و به هیچکس نزدم ولی به تو میگم اون اوایل که نیل همسایمون شد همین حس و بهش داشتم حس میکردم بخاطر یکی از ما بهمون نزدیک شده و فقط چون از دور دوسمون داره فکر میکنه از نزدیکم میتونه همونجوری باشه یا تهش اینکه از موقعیتمون سو استفاده کنه ولی هرچی رفت جلوتر براش مهم نبود من دو رگه ام ...چانیول از خانواده ی پولداریه مهم نبود تاعو مارک لباساش گوچیه و غیره با هممون یه نوع رفتار داشت چه با چن که بهترین اخالق و بینمون داره چه با دی اویی که به سختی با بقیه ارتباط میگیره قلق هر کدوممون توسنت به دست بیاره و حالا ...
با دست به پریماه اشاره کرد
-برای همینه تو اینجایی و جایگاه نیل هم برای ما خیلی عزیزه
پریماه که اولین بار این حرف ها و میشنید با ذوق گفت : وااای چقدر قشنگ
فکر نمیکرد نیل پروسه ی سختی برای نزدیک شدن به پسرا داشته باشه ولی اینجوری که به نظر میومد همشون باهاش خوب نبودن
کریس بینی پریماه و بینی کوچیک پریماه و بین انگشتاش گرفت و اروم کشید
-خوشحالم که جفتتون پیش مایید
پریماه دیگه نتونست هیجان ناشی از این حرف کریس و تحمل کنه و خودش پرت کرد تو بغل کریس و طبیعی بود که پاهاش حدود ده سانت شایدم بیشتر از زمین فاصله بگیره چون کریس به راحتی بلندش کرده بود.
با شنیدن صدایی از نزدیکیشون پریماه سرشو از شونه ی کریس برداشت و همزمان بهم نگاه کردن ...

Foreign love Where stories live. Discover now