🌌chapter 19

52 21 8
                                    

با دیدن کیونگسو با ذوق جیغ زد : پنگووووووئن
کیونگ سو که روی تاب نشسته بود با صدای جیغش با ترس برگشت عقب که نیل محکم از پشت بغلش کرد
-وای دلم برات تنگ شده بود
کیونگسو اروم هلش داد
-دیدم چقدر زود اومدی
نیل خودشو لوس کرد " عههه کیونگم ...سرم شلوغ بود وگرنه میدونی که من بدون دیدن تو نمیتونم دووم بیارم " و برای اتمام کار لباشو اویزون کرد
-خب حالا بیا کنار بشین
این یعنی کیونگ بخشیده بودش با نیشی باز چشمی گفت و به گفته اش عمل کرد .
نمیدونست میتونه این موضوعو باهاش در میون بزاره یا نه حتی نمیدونست کار درستیه از رابطه ای که هنوز بیست چهار ساعتش هم نگذشته حرف بزنه و مشورت بگیره ولی ترجیح میداد ین موضوعو با کی غیر از پریماه در میون بزاره . همیشه معتقد بود تو مسائل عشقی پسر ها بهتر مشاوره میدن
-چی میخوای بگی ؟
نیل با تعجب گفت : از کجا فهمیدی چیزی میخوام بگم ؟
کیونگسو بدون اینکه بهش نگاه کنه حرکتی به تاب داد تا حرکت کنه
-برای فهمیدنش همین سکوتت کافی بود
نیل اهانی گفت و چند لحظه حرف هایی که میخواست بزنه و تو ذهنش سبک سنگین کرد .
-کیونگ میخوام باهات یه صحبتی بکنم ولی قول بده تا اخرش گوش بدی و نسبت به کسایی که تو این صحبت ازشون نام برده میشه دیدگاهت عوض نشه
کیونگسو مثل همیشه با اون چشم های نافذش چند لحظه نگاهش کرد و با سر تایید کرد . نیل که انگار از تاییدش زیادی خوشحال شده بود نگاهشو به رو به رو داد و تعریف کرد ...

گفت و گفت و متوجه چشم های دی اویی که کنارش داشت هر لحظه گرد تر میشد و ندید . چون به خودش قول داده بود تا پایان حرفاش به صورتش نگاه نمیکنه و همین کار هم داشت میکرد . بعد از گفتن همه ی حرفاش و البته با فاکتور گرفتن قضیه ی بوسه نگاهشو داد به کیونگ...
چقدر خوشحال بود تو صورتش حالتی از تعجب یا بهت نیست . در صورتی که چند دقیقه ی پیش چشم های دی او از حدی که بود گشاد تر نمیشد ...
دی او میخواست منطقی باشه ...
-از یه طرف اینکه با یکی از اعضا رابطه داری خوشحال کننده است از طرف دیگه نیل ... چند روز دیگه کلیپ میاد بیرون و همه میشناسنت همین که قراره تو کلیپ باشی تا همین الان کلی حرف در اورده تازه فکر کن بفهمن یه جا زندگی میکنیم و از اون بدتر اینکه با یکی از اعضای
اکسو رابطه داری ... این طوری خودت ... فقط تو که نه حتی سهون هم اذیت میشین
خودش متوجه تمام حرفایی که دی او بهش میزد بود برای همین بود که تصمیم گرفته بود با یکی دیگه هم مشورت کنه
_یعنی تو نظرت منفیه ؟
دی او لبخند مهربونی روی لبهاش نشست
-دختر خوب چرا فکر میکنی نظر من منفیه ؟ اتفاقا من خیلی هم خوشحال شدم بعدم تو چرا به نظر من و بقیه کار داری؟ تا وقتی شما دوتا کنار هم
احساس ارامش میکنید و لذت میبرید به کسی ربطی نداره .
" اخه من حتی مطمئن نیستم که اون لذت میبره یا نه " نیل با قیافه ای تو هم رفته گفت . با دیدن نگاه منتظرش ادامه داد " از دیشب تا حالا که ندیدمش و فقط یک بار بهم زنگ زد و گفت بیام اینجا ...همین"
کیونگسو نگاهی به قیافه ی کیوت و گرفتش کرد و دستشو تو دستش گرفت " نیل تو خودت میدونی با کی داری وارد رابطه میشی ...سهون ...کسی که کلا سرده و حتی با خود توام رفتارش خوب نبود "
نیل تو ذهنش گذشت نه که الان خیلی خوبه
"ولی بهت قول میدم سهونی که قراره دوست پسرت باشه با سهونی که تو تا الان میشناختیش فرق داره فقط باید بهش زمان بدی و اینکه ..."
نیل که داشت با حرفاش اروم میگرفت دوباره دلشوره گرفت .
-اینکه چی؟
-اروم باش بابا ... چیز خاصی نیست فقط اینکه سهون یکم حساسه
نیل گیج پلک زد " حساسه ؟ حساس روی چی؟"
دی او بی حوصله گفت : منظورم اینه که حسوده رو داشته هاش
نیل با ذوق گفت : یعنی منم جزو داشته هاش محسوب میشم؟
دی او سری به نشونه ی تاسف تکون داد ... اون چی میگفت نیل چی میگفت مطمئن بود فقط قسمت داشته هاش و از حرفاش فهمیده با کشیدن یهویی لپش و فرار کردن نیل داد بلندی کشید : یاااااا چطور جرئت میکنی؟
نیل میدونست کیونگسو روی کشیدن لپاش حساسه و دیده بود که بقیه سر این قضیه ازش کتک میخورن ولی نیل میدونست کیونگی نمیزنش ...
البته اونکه تو ذهن کیونگ نبود ... همین الانم کیونگسو نقشه ی قتلشو با ریز جزئیات چیده بود

*****************

Foreign love Where stories live. Discover now