🌌chapter 24

46 23 5
                                    

بکهیون با حوصله گفت : گوش کن نیل دوباره میگم
دوباره شروع به توضیح دادن کرد . بعد از تموم شدن حرفاش گفت : متوجه شدی؟
با دیدن نگاه گیج نیل مداد و پرت کرد روی میز
_ای بابا این منگل کیه ؟ چرا حالیت نمیشه
نیل با گیجی سرشو خاروند
_خب متوجه نمیشم دیگه
_مگه کودنی ؟؟؟ بجای اینکه هی به اون گوشی واموندت نگاه کنی حواستو بده به درس
چانیول اروم گفت : خشم پشه
چن و لوهان با شنیدن صدای چانیول ریز خندیدن
-عههه کودن نیستم منتظر یه تماسم
چن : منتظر تماس کی ؟ اگه سهون که تا یه ربع دیگه میرسه زیرلب گفت : یه نفر دیگه
چانیول سریع گفت : کی ؟ پریماه ؟
نیل لباشو کشید تو دهنش و گفت : نه یه نفر دیگه
چن : دروغ میگی
با تعجب به چن نگاه کرد " چرا این حرفو میزنی ؟"
-چون لباتو کشیدی تو دهنت
_اینکه دلیل نمیشه
لوهان : اتفاقا تو هر وقت بخوای دروغ بگی این کارو میکنی
ای تف که همه ی حالت هام هم میشناسن ...لبامو از دهنم اوردم بیرون
چانیول : چرا با ما حرف نمیزنه؟
نیل دهنشو باز کرد توجیح کنه ولی چیزی بیرون نیومد . چی میگفت وقتی خودشم نمیدونست چرا
چانیول : چرا جواب تلفنامو نمیده ؟
چانیول: اصلا مارو یادش هست؟
لبخند مهربونی به چانیول زدم " این حرفا چیه دیوونه معلومه که یادشه فقط ... سرش شلوغه "
بهونه بهتر از این نمیتونستم جور کنم
چانیول از جاش بلند شد و پوزخندی زد " فکر نکنم از من سرش شلوغ تر باشه ... هست ؟"
بکهیون سرشو با ناراحتی پایین انداخت . هر چقدرم که میخواستم تظاهر به نرمال بودن کنن ولی از دو سال پیش تا حالا انگار یه چیزی و از دست داده بودن با اینکه تایمی که پریماه پیششون بود خیلی کوتاه بود .
چانیول وسط پله ها ایستاد و نیل نگاه کرد " بهش بگو نمیخواد به قولش عمل کنه من به زنگ زدنشم راضی بودم ولی الان حتی نمیخوام صداشو بشونم "
ناراحتی چانیول از این بود که یعنی اون یه ماه حتی ارزش یه زنگ زدنم نداشت ؟ یا حتی یه پیام ؟
پریماه بهش یه قول دروغین داده بود تا دلشو خوش کنه و چانیول هم انقدر احمق بود تا اون دروغ و باور کنه همشون میدونستن که برای چانیول خیلی سخت بوده ... چون پریماه مثلیه دوست پایه برای چانیول بود .. دوستی که از لحاظ روحی و اخلاقیشبیه هم بودن یا اینجوری میشد گفت که خیلی خوب همدیگه و درک میکردن
بکهیون : چرا پریماه این کار و میکنه ؟ این بچه بازی ها چیه ؟
نیل سری به نشونه ی ندونستن تکون داد " باور کنید خودمم نمیدونم حتی الانم بفهمه اینجام و میخوام باهاش حرف بزنم قطعا زنده ام نمیزاره "
چن گرفته گفت : اومد اینجا و همونو به خودش عادت داد و بعد یه دفعه ولمون کرد این عادلانه نبود
نیل هم قبول داشت ... واقعا عادلانه نبود ...


شیومین با یه قابلمه اومد تو پذیرایی و کای هم با چند تا کاسه به دنبالش
_بیاید ببینید چی درست کردم
"البته با کمک من " کای سریع با حاضر جوابی گفت
شیومین نگاهی به قیافه هاشون انداخت
_چتونه ؟ چدا پکرید ؟ نیل چرا رو میز ولویی؟
نیل سرشو از رو میز برداشت و خودشو لوس کرد
هیچی اوپا
قابلمه رو روی میز گذاشت و گفت : چانیول کو؟
بکهیون یه کتاب همینجوری برداشت " رفت بالا "
کای با تعجب گفت : نمیخوره ؟ منو هیونگ این همه زحمت کشیدیم
شیومین رو به لوهان گفت: چتون شد تو ین دو ساعت؟
لوهان به مبل تکیه داد
_ در مورد پریماه بود
کای سریع گفت : داره میاد؟
چن پوزخندی زد : دلت خوشه ... نمیاد
_یعنی بعدا میاد؟
کای گیج پرسید
بکهیون بی هدف برگه کتاب دستشو ورق زد
_وقتی باهامون حرف نمیزنه چجوری میخواد بیاد
شیومین با چشمایه گربه ایش زل زد به بچه ها
_خب حرف میزنیم باهاش
نیل گیج بهشون نگاه کرد اینا چی میگن؟
" نمیخواد حرف بزنه چجوری میخوای باهاش حرف بزنی ؟ " لوهان با تاکید گفت
شیومین هم مثل لوهان با تاکید گفت: مجبورش میکنیم حرف بزنه
پسرا با تعجب به شیومین نگاه کردن
کای : چجوری؟
_اونش با من
صدای چانیول اومد و همه ی سرها برگشت طرف چانیول
نیل لبخندی روی لبش نشست .میدونست چانیول ادمی نیست که به همین راحتی بیخیال چیزی بشه


***************************************

Foreign love Where stories live. Discover now