🌌chapter 44

53 17 2
                                    

چند دقیقه ای میشد که وویونگ با نیل رفته بودن تو اتاق که صحبت کنن و پریماه دل تو دلش نبود که بدونه چی شده . طبق چیزی که پسرا بهش گفتن وویونگ و نیل یه درگیری خیلی بدی داشتن که وویونگ این وسط حسابی به نیل اسیب زده هرچند که پریماه نمیدونست چجوری اسیب زده
چون این قیافه ای که دیده بود بهش نمیخورد انقدر وحشی باشه ...
" لوهان جان میشه صدای لعنتیشو کم کنی ؟" برای بار دوم به لوهان تذکر داد و لوهان هم همون جواب قبلی و تکرار کرد
_بدون صدا فاز نمیده
چشماشو بست و نفسشو بیرون داد . حس مادری و داشت که از دست بچه هاش به ستوه اومده ولی واقعا مادر های پسر دار چه رنجی میکشیدن؟
پریماه که اصلا دلش نمیخواست جاشون باشه
-چان ... بک ...چن ....مثلث عذاب میشه سکوت کنید ؟
اما اون ها هم بدون توجه به پریماه سرگرم حرف های هیجان انگیزشون با صدای بلند بودن .
سرشو چند بار کوبید روی پشتی مبل ... داشت روانی میشد تو این سر و صدا نمیدونست چرا هیچ کدومشون اعتراضی ندارن به این وضعیت...
البته منطقی بود ...
چون کریس با صدای بلند اهنگ گوش میکرد و پریماه نمیدونست به چه علت کوفتی امروز هدفون همراهش نیست ؟
چرا تاعو باید الان تمرین رزمی میکرد اونم با صدای بروس لی ؟ یا کیونگسو قابلمه ها و بهم بکوبه?
_خیلی طولش دادن
یا اینکه سهون با این حرف نزدیک 20 بار تو 20 دقیقه سرویسش کنه؟
باید به خودش مسلط میشد .
دندوناشو روی هم فشار داد " میان الان"
"هر دفعه همینو میگی " سهون با لجبازی که اصلا ازش بعید نبود گفت و نگاهشو از پریماه گرفت و خدا بهش رحم کرد چون اگه به نگاهش ادامه میداد پریماه دندون تو دهنش نمیذاشت


وویونگ بالاخره تونست یه مکالمه ی کامل و با نیل پیش ببره و بعد صحیح و سالم از این خونه خارج بشه . هرچند که پشت سرش درد میکرد
به محض رفتنش سهون با فوضولی ذاتیش رفت به سمت نیل
-چی شد ؟ چی گفت ؟
نیل که از حرف های وویونگ هنوز شوکه بود فقط گفت : عذرخواهی کرد
خودشم باورش نمیشد بعد اون همه بلایی که سرش اورده ازش عذرخواهی کنه ولی انگار زندان روش زیادی تاثیر گذاشته بود
_زحمت کشید
سهون با لحن کینه جویی گفت و نیل در جوابش گفت : بخوابیم؟
سهون با این لحن نیل اشنا بود . این لحن یعنی خوابم نمیاد و فقط میخوام بغلم کنی تا تو بغلت اروم بشم و... سهون برای چی باید اینو از نیل و از خودش دریغ میکرد وقتی به لمسش معتاد بود ؟

*****************
از وقتی وارد اتاق شده بود لی تکونی نخورده بود و احتمال نود و نه درصد خواب بود برای همین سعی کرده بود کار هاش و بی سر و صدا انجام بده تا بیدارش نکنه .
این بشر چجوری میتونست این همه بی تفاوت باشه اونم نسبت به کسی که ممکن بود بهش اسیب زده باشه؟
لباساشو با یه تی شرت و شرتک بنفش رنگ عوض کرده بود هر چند که مطمئن بود لی خوابه ولی بازم تو دستشویی لباس عوض کردن امن تر بود.
پتو نازک روی تخت و کنار زد و روی تخت دراز کشید . برای پتو کشیدن زیادی گرم بود و پریماه هم به شدت گرمایی و از شانس بدش لی سرمایی بود برای همین شب ها کولر گازی اتاق و خاموش میکرد .
اگر هم روشن میذاشت خودش میرفت زیر پتو و انقدر جمع میشد که پریماه دلش میسوخت و کولر و خاموش میکرد .
به سقف سفید اتاق خیره شده بود و فکر میکرد که اگر وویونگ بهش اسیب نزده پس کی میتونه باشه ؟ چجوری انقدر چراغ خاموش تونسته بهشون نزدیک بشه و اون ها متوجهشون نشن
-به چی فکر میکنی دردسر ؟
به سمتش برگشت و یه دستشو زیر سرش گذاشت .
-فکر میکردم خوابی
لی خیره به لباس های بنفشی که پوشیده بود و در کیوت ترین حالت ممکنش بود اروم گفت : مگه میشد خوابم ببره؟
پریماه بی خیال پلک زد " من بودم میبرد"لی خنده ی ارومی کرد " خب تو متفاوتی "
پریماه هم خندش گرفت و تایید کرد " اره من متفاوتم ... چرا نموندی پایین؟"
_دلیلی نداشت بمونم
پریماه نمیدونست چجوری میتونه انقدر بیخیال باشه
_برات مهم نیست کی بهت اسیب زده؟
-نه ولی برام مهمه که کی نگران اینه که کی بهم اسیب زده
پریماه سعی کرد لرزیدن دلش باعث نشه که لبخندی روی لبش بیاد ولی خب زیاد موفق نبود لی که قرار نبود پررو بشه میشد ؟
نباید میفهمید همچین حرف ساده ای تونسته تحت تاثیر قرارش بده
دقت کردی تازگی ها زیادی مهربون شدی ؟ چی شده ژانگ ییشینگ ؟ من به این‌ رفتارت عادت ندارم
نمیخواست طعنه بزنه ولی بازم ته حرفش یه طعنه ی ریزی داشت اما لی به روی خودش نیاورد با پرروی که ازش بعید بود گفت : باید عادت کنی چون از این به بعد همینه
بی توجه به قیافه ی شوک زده ی پریماه نیشخندی بهش زد و چشماش و بست .
شوک دومی هم که بهش وارد کرد این بود که گفت : پشتتم بهم نکن لطفا
پریماه خیره به صورتی بود که با چشم های بسته هم لبخندشو حفظ کرده بود تا الان در برابر لی ای میخواست مقاومت کنه که قرار بود باهاش تلخی کنه اما هیچ برنامه ای برای مقابله این " لی " نداشت .

******************************************
این چند وقته همش احساس خستگی میکرد و هر چقدر هم میخوابید انگار نه انگار ...
البته حق هم داشت کامبک پسرا نزدیک بود و به ندرت میدیدشون و بیشترین کسی و که باهاش ارتباط داشت هم اتاقیش لی بود که اونم حرف زیادی نمیزدی وقتی میرسید از شدت خستگی بیهوش میشد و صبح زود هم از خونه میزد بیرون...
البته نمیشد گفت کاملا هم تنها بود . نگاهی به نیل که یه گوشه مثل خودش افتاده بود کرد . داشت با خودش غرغر میکرد
نیم نگاهی به ساعت کافی بود تا بفهمه دوباره تایم " چرا منو از کامبک حذف کردن " شده . پریماه سری براش تکون داد . نمیدونست این دختر چرا انقدر مقاومت میکنه حالا چون تو همه چی خوبی که نباید به همه چی یه انگشت بزنی یه گوشه بشین زندگیتو بکن دوست پسر هم که گیر اوردی دیگه چی از زندگی میخواست؟
وقتی دی او پیشنهاد که نه حرف اخرشو به نیل منتقل کرده بود چه شلوغ بازی در اورده بود . گریه میکرد و جیغ میزد که شما میخواید منو از خودتون دور کنید و هرچی بهش میگفتن برای صلاح خودته میگفت نه این وسط اگه کسی نظر پریماه و میخواست که البته نخواست میگفت نیل
یه کصخ ِل روان پریشِ که داره دوران پریودشو میگذرونه...
اخه این حرف چی بود که میگفت منو از خودتون دور میکنید وقتی بیست و چهار ساعته تو دست و پای هم میلولیدن و عزیز کرده ی کل اکسو بود ؟
تو ذهنش رد شد " نه چانیول من و بیشتر دوست داره " و سعی کرد خودشو قانع کنه .
همه ی این ها باعث شده بود تا تو ویلا دویست متری و باغ چهارصد متری تنها بمونن و با خودشون یه قل دو قل بازی کنن .
البته پریماه اطلاعات دقیقی از مساحت این خونه نداشت و تقریبی فقط حدس زده بود که بیشتر از این نباشه کمتر هم نیست
-اسپری ام اخراشه
بدون اینکه تکونی به بدنش بده دستشو دراز کرد و از کشو بغل دستش یه اسپری در اورد و پرت کرد طرف نیل
نیل با دیدن اسپری با تعجب گفت : اینو از کجا اوردی؟
پریماه خیره به رو به روش خنثی جواب داد " از تو کشو"
نیل اداشو دراورد " از تو کشو... منظورم این که اونجا چیکار میکرد ؟"
پریماه بالاخره بهش افتخار داد و سرشو چرخوند طرفش و با دستش به
سبد روی میز اشاره کرد
_حتی زیر اون سبد هم نگاه کنی یه اسپری پیدا میشه چرا ؟ چون نفس تخمیت میگیره
نیل اصلا نمیدونست چرا این ها انقدر شلوغش میکنن خیلی وقت بود بهش حمله دست نداده بود
-من که حالم خوبه
پریماه خسته از پوزیشنش این بار روی شکم دراز کشید و کوسن مبل و گذاشت روی سرش
-عزیزم چشممون ترسیده حتی جیب اون سیب زمینی پوکر هم بگردی یه دونه حداقلللل گیر میاری
-درست بگو اسمشو
پریماه پوزخندی به واکنشش زد و تنها جوابی که داد " گمشو بابا "
نیل که حرصش گرفته بود و نمیدونست چجوری تلافی کنه گفت : پاشو درست بشین
پریماه سرشو اورد بالا و چپ چپ نگاهش کرد
-دوباره چرت گفتی ؟ الان نشستن من چه ربطی به تو داره ؟
زیر لب واژه ی " گوه خور " هم تلفظ کرد که خوشبختانه نیل نشنید و اگر هم میشنید براش مهم نبود
برای در اوردن صدای نیل گفت : عشق حالش شب ها برای یکی دیگست روز ها من قیافه گندشو تحمل میکنم
-منظورت چیه ؟
-اره تو که نمیدونی فقط محض اطلاعت خانم...
بلند شد و نشست " تو این خونه به غیر از شما و اقای اوه سهون دوازده نفر دیگه زندگی میکنن که از قضاااااا یازده تاشون مرد هستن و من تضمین نمیکنم که بعد اون صداها شق نکنن"
-عههه خفه شووو دیگه در این حد هم نیست
نیل از خجالت قرمز شده بود و میدونست از امشب دهن سهون و سرویس میکنه و همین برای پریماه کافی بود . حالا یکم اغراق کرده بود ولی چون اتاقشون چسبیده به اتاق پریماه و لی بود خب یه صداهایی شنیده میشد.
از قضا همین دیشب بود که با شنیدن صداهایی لی هر سرجاش میچرخید و خواب پریماه هم به شدت سبک و خواب لی از اون هم سبک تر در نتیجه جفتشون به زور فقط چشم هاشون و بسته بود و تظاهر به خواب میکردن .
اخراش دیگه دلش میخواست بره بگه خفه شید ولی واقعا نمیشد درسته ادم پررویی بود ولی نه انقدر که وسط سکس بره پارازیت بندازه
نیل : حوصلم سر رفته
پریماه که داغ دلش تازه شده بود نالید " ارههه منم اصلا چرا برگشتم کره وقتی قرار بود این همه تنها بمونم ؟"
-نگو این حرفو
با لحن جدی و سرد نیل به طرفش چرخید " کدوم حرفو ؟"
-همین که چرا برگشتی کره
پریماه نمیدونست این ریاکشن و مدیون چیه ولی مطمئن بود حرف بدی نزده که نیل بخواد بهش جدی بتوپه

Foreign love Where stories live. Discover now