به چشمام زل زده بود و از نگاه کردن بهم سیر نمیشد ولی من اینقدر مشوش و داغون بودم که نگاه های عاشقانه اش هیچ اهمیتی برام نداشت
به حدی که دلم میخواست تو خیابون بدوم و بعد از پیدا کردن جیمین سریعا خودمو به اورژانس یه بیمارستان برسونم ....دوباره اون حالتهای مسخره اومد سراغم ....!!!!!
ایا بیماریم عود کرده بود؟
میرسه روزی که دیگه مریض نباشم؟
چرا یکساله که مدام مریضم ولی فقط نوعش عوض میشه؟به خودم که اومدم اصلا نفهمیدم کی روبه روم ایستاد!!!!
_____سوکجینی حالت خوب نیست؟
چی باید جواب میدادم؟ مثلا الکی بهش میگفتم که اره خوبم و هیچ مشکلی نیست؟ هر کی ندونه ولی تهیونگ تا ریزترین عکس العمل های روانی منو به خوبی متوجه میشه....
بی فایده است اگه بخوام از سر خودم بازش کنم اما یهو یادم افتاد که باید یه حرف باور پذیر بزنم که بین دروغ و واقعیت گیجش کنم !!_____برو یه کم برام اب بیار بدجوری تشنمه.....
به محض اینکه به سمت داخلی ساختمون ویلا دویید تا برام اب بیاره سریعا یکی از اون قرص های ارام بخشمو از داخل ساک دستی ام در اوردم و زیر زبونم پنهانش کردم
تهیونگ خیلی زود برگشت و نصفی از اب رو به خاطر عجله ی زیادش توی راهرو ریخته بود فورا لیوان رو ازش گرفتم و تا اخرین جرعه اش به همراه قرصم قورت دادم ...._____ هی چه خبرته؟ من فقط یه کم اب میخواستم نصفشم که ریختی رو زمین !
_____چی شده جین ؟ چرا اینقدر لاغر شدی؟
_____ جوری حرف نزن که انگار خبر نداری من مریضم ....
____اره میدونم ولی جیمین بهم گفت که داروهاتو مصرف کردی و کاملا درمان شدی !
تو دلم گفتم : وااای !!!! همه چیز لو رفت .......
سعی کردم به فوریت مسیر بحث رو عوض کنم و غیبت جیمین رو ضروری تر از موقعیت خودم جلوه بدم_____الان وقت این حرفا نیست دیر بجنبیم شاید یه بلایی سر جیمین بیادا.......
عرق از روی پیشونی تهیونگ مثل بارون روی تی شرت شیری رنگش می ریخت و اینقدر اشفته بود که فرصت پاک کردنشو نداشت و تنها کاری که میکرد زل زدن به من بود خیلی واضح به نظر میرسید که توی همین لحظه از شدت تعجب داره دیوونه میشه .......
_____تو احتمالا میدونی جیمین کجاست پس نباید نگرانش باشم درسته ؟
_____نه من هیچی نمیدونم اون فقط بهم تلفن زد که برگردم و گوشیشو بعد از زدن حرفاش خاموش کرد و دیگه هم روشن نزاشت تا از حالش با خبر باشم تو فکر کردی من این همه راه از سوئد اومدم اینجا که اشتیتون بدم ؟
من واقعا نگران جیمینم هر لحظه ممکنه به خاطر شرایط مزخرفی که تو براش ساختی یه کاری دست خودش بده پس تا دیر نشده عجله کن بریم ......______من گیج شدم کجا باید دنبالش بگردیم؟
_____ نمیدونم هر جا که احتمال میدیم به اونجا سربزنه حتی پارکها و کافه هایی که دوست داره یا شاید خونه ی همکلاسیای صمیمی دانشگاهش .....
_____ من حدس میزنم تنها جایی که ممکنه رفته باشه خونه ی کوکی باشه .....
_____خب زود برو ماشینتو روشن کن بریم
_____اما من مستم نمیتونم پشت رل بشینم تو رانندگی کن هان ؟
_____نه نمیتونم پس زنگ بزن به اژانس و یه ماشین بگیر
تهیونگ غافلگیرانه دستشو روی صورتم گذاشت و با همون چشمای خمارش سوال کرد
______یه چیزی شده تو نمیخوای به من بگی اخلاقمو که میدونی تا اعتراف نگیرم ولت نمیکنم پس خواهشا خودتو و منو خسته نکن و بهم بگو چه اتفاقی برات افتاده عزیزم؟
عصبانی شدم و زدم زیر دستش و گفتم
_____دست از سرم بردار من همسر دارم نمیفهمی؟
YOU ARE READING
وسوسه
Romanceیه قلب که برای دو نفر میتپه ! گیج کننده اس مگه نه؟ اگه مجبور به انتخاب باشه باید یکی از اونها رو نادیده بگیره .....