از دیدگاه تهیونگ p13

284 45 21
                                    

کلیدو انداختم به در ویلا وفورا وارد شدم
جیمین در حالی که لش کرده بود روکاناپه و زل زده به دیوار یه نگاه سطحی بهم انداخت و با نفرت گفت :

_چیه ؟ دوباره اومدی از نو گند بزنی به همه چیز؟

سرمو انداختم پایین و سعی کردم با زبان بدنم بهش بفهمونم که شرایط پیش اومده تقصیر من نیست اما اون زیادی دلش ازم پر بود و بی تفاوت از روی کاناپه بلند شد و به سمت اشپزخونه رفت....

اروم صداش کردم

جیمینا......

جواب نداد

__ میدونم چند وقتیه نمیتونم مثل سابق بهت رسیدگی کنم ولی امروز اومدم اینجا باهات حرف بزنم بیا هر سو برداشتی بینمون پیش اومده رو همین حالا حلش کنیم بره

جیمین یه نگاه سرد بهم انداخت و جام مشروبشو از ودکای تلخ پر کرد و خیلی عصبانی اونو یه ضرب سر کشید ......

____دیوونه من عاشقتم دیگه این حرکتا چیه؟

چشماشو ریز کرد بلافاصله برای اینکه واضح تر ناراحتیشو نشون بده نگاهشو ازم گرفت و به میز ناهار خوری خیره شد و همزمان که لباشو از حرص میجویید گفت :

____جوک میگی؟

____از دستم ناراحتی باشه ولی دست از مسخره کردن بردار و به حرفام گوش بده .....

چشماشو بست و دندوناشو بین لباش گرفت و با یه لحن عصبی گفت :

___حرفاتو بزن و زود از اینجا برو

___دوباره ی ودکای تلخ ریختی برای خودت ؟

____بحثو عوض نکن اصلا حوصله ندارم ته.....

____تو هر وقت خیلی ناراحت باشی با ودکای تلخ مست میکنی

____خب که چی؟

_____میخوام باهم بنوشیم لطفا برای منم یه پیک بریز

جیمین یه پوزخند عصبی بهم زد و گفت : مگه اومدی پارتی؟

____چرا اینقدر سعی میکنی جوری رفتار کنی که برات مهم نیستم در صورتی ک .....

____در صورتی که چی؟ ...نه بگو ادامه بده .......

با شتاب خودمو به میز اشپزخونه رسوندم و از پشت جیمینو بین دستام و شکمم حبس کردم و یواش کنار گوشش گفتم

____ترجیح میدم توی عمل ادامه بدم نه حرف ......

_____عهههههه داری چیکار میکنی تهیونگ ؟ بس کن .....

محکم به سمت میز اشپزخونه فشارش دادم و روی باسنش یه فشار عمیق اوردم

_____تهیونگ درد میگیره نکن ......اههههه......

میخواستم پیرهنشو از تنش خارج کنم که فریاد زد

_____اگه بخوای به این کار کثیفت ادامه بدی هر چی تا الان بین ما بوده تموم میشه.....

____اهان پس الان اعتراف میکنی که ما قبلا یه رابطه ای داشتیم! اخه چند دقیقه پیش من بودم که جوک تعریف میکردم مگه نه؟

____با این حرفات میخوای چیو ثابت کنی؟

____اینکه عاشقتم و تا یه لب ازت نگیرم و اشتی نکنی نمیتونم علت غیبتمو توضیح بدم برات

_____فرض اشتی کردم هر چی میخوای بگو .....

_____یعنی بعد از اینکه توضیح دادم اجازه دارم ببوسمت؟

چشماشو خمار کرد و به طرف دیگه خیره شد اون احمق لعنتی اینقدر انحنای فکش برام جذاب بود که نمیتونستم خودمو برای اینکه اسیب جنسی بهش وارد نشه کنترل کنم

_____جیمینا اومدم بهت بگم ما اخر هفته باهم عروسی میکنیم و تو باید به همراه من بیای تو خونه ی سوکجین زندگی کنیم .....

____چی ؟؟ داری به جای منم تصمیم میگیری؟

____من اول اومدم اینجا که تو رو راضی کنم و بعدش با سوکجین حرف میزنم که بپذیره با وجود بیماریش باید تو رو به عنوان همسر دومم تحمل کنه وگرنه زندگی سه نفرمون رو نابود میکنم .....

_____تو دیوونه شدی تهیونگ برو گمشو بیرون و دست از سرم بردار

____من هیچ جا نمیرم و هرگز تو و سوکجینو از دست نمیدم ....

____ولی من میخوام این رابطه رو بهم بزنم

____تو حق نداری پس دهنتو ببند جیمین ....

____فکر کردی با زورگویی و قلدری میتونی منو مال خودت کنی؟

____من دیگه زدم به سیم اخر لطفا کاری نکن همینجا وسط اشپزخونه یه بلایی سرت بیارم

_____تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی اینو بفهم ....

از حرفش عصبانی شدم و فورا به طرفش حمله کردم و پیراهنشو از تنش خارج کردم
جیمین شروع کرد به جیغ زدن و کمک خواستن اما من بی رحمانه به التماس هاش کمترین اهمیتی ندادم و سراغ شلوارش رفتم
دستامو گاز گرفت اما دردش نمیتونست مانع کاری که تو انجامش مطمعن بودم رو بگیره
وقتی روی میز اشپزخونه انداختمش و روش قرار گرفتم نفس نفس میزد و از لای پلکاش اشک سرازیر میشد برای یه لحظه به خودم اومدم که داره به خاطر من کلی اذیت میشه که سریعا تصمیم گرفتم از روش بلند شم
صدای کلید در باعث شد از تعجب خشکم بزنه یعنی کی به غیر از من کلید این ویلا رو داره ؟
قامت مبهوت نامجون ایستاده بین چارچوب در ویلا باعث شد بفهمم که جیمین هم داره به من خیانت میکنه !

____هی احمق تو داشتی جیمینو ازار جنسی میدادی؟

^^

خب منتظرم کامنت دهید
بعله بعله (:  




وسوسهWhere stories live. Discover now