از دیدگاه جین p25

302 40 38
                                    

سوکجینا ؟

من کجام؟ این کی بود منو صدا کرد ؟صداش اشناست انگار تهیونگه !!!

چشمامو اروم باز کردم دقیقا بالای سرم ایستاده بود از اینکه روی تخت اورژانس یه کیلینیک بستری ام متعجب شدم و ازش پرسیدم ....

____تهیونگ چرا منو اوردین اینجا؟

دستای گرمشو روی صورتم کشید و اروم کنار گوشم زمزمه کرد تو مبتلا به سندرم پانیک اتک شدی؟

____ تو از کجا فهمیدی؟

____با دکتر معالجت صحبت کردم و البته همسر قلابیت
قرص های ارام بخشتو بهش نشون داد .....

____مونی کجاست؟

_____ این لعنتی مثل کنه بهت چسبیده ! قبل از من پیشت بود تا به هوش بیای اما وقتی پرستار به من اجازه داد بیام داخل اونو انداختش بیرون و تو بلافاصله چشمای نازتو برام باز کردی .......

_____چیشده اخه ؟ من سکته کردم؟

____ نه عزیزم تو فقط غش کردی همین....
از چی میترسی؟ من دیگه تنهات نمیزارم اینبار با دفعه ی پیش فرق داره مطمعن باش ....

____ اما من نمیخوام کنارم باشی

تهیونگ عصبی شد و اخماشو تو هم کرد و به حالت تمسخر گفت :

____چون پول ندارم ؟

_____ نه قبلا هم بهت گفتم من الان همسر دارم
در ضمن خودتم همسر داری مگه جیمینو به این زودی فراموشش کردی؟

صندلی کنار تختم رو به عقب هل داد و کنارم نشست و یه نفس عمیق کشید و سعی کرد اروم قانعم کنه که باید از مونی جدا بشم

_____ در مورد جیمین بعدن حرف میزنیم اما تو باید برگردی پیش من دیگه هر چقدر به خاطر نبود تو عذاب کشیدم بسه
اگه مسئله بیماری قبلیت خرج کمتری داشت عمرا اجازه میدادم ازدواج سوری داشته باشی !

_____ چی سوری؟ من با میل و علاقه ی خودم ازدواج کردم !

سرشو چند بار به میله ی تختم کوبید و دیگه بالا نیاورد اما از بغض صداش فهمیدم که داره گریه میکنه ..‌‌...

______بگو که دوستش نداشتی و فقط مجبور شدی باهاش بری اگه بخوای لجبازی کنی اونوقت منم دست به کاری میزنم که نباید انجامش بدم ....

عصبانی شدم و سرمو نیم خیز از روی بالشت برداشتم و داد زدم

____عه ! مگه زوره ؟ من و جیمین عروسک دستت نیسیتم که یه مدت با یکیمون بازی کنی و به محض اینکه برات تکراری شد بندازیش کنار و دومی رو برداری ......

بغضش ترکید و صدای گریه اش بدجوری بلند شد همون موقع خیلی دلم براش سوخت اما جلوی خودمو گرفتم که در مقابل حس زودگذر ترحمم نسبت به تهیونگ وا نرم ....

_____تو مال منی هر چقدر بخوای حقیقتو انکار کنی من مقاومت میکنم راستش چیزی که ما رو از هم جدا کرده عشق به شخص دیگه ای نیست فقط موجودیه که اسکناس صداش میکنیم من دارم چوب نداریمو میخورم و تو هم تاوان فقر منو پس میدی .....

_____ میشه به مونی بگی بیاد داخل ؟

دستمو محکم تو دستش گرفت و با ریزش اشکاش زیر لب گفت : اگه یه بار دیگه اسمشو بیاری من مجبور میشم دعوا راه بندازم و جلوی چشمات بزنمش اینو که نمیخوای نه؟

وسوسهWhere stories live. Discover now