از دیدگاه تهیونگ p 23

233 38 16
                                    

____من همسرتم نه اون که فقط بلده به مال و اموالش فخر فروشی کنه
یکدفعه دستمو دور مچش حلقه کردم و ساعت گرون قیمتشو چرخوندم و با تحقیر گفتم : چون این چیزا رو برات خریده باعث شده که طرفداریشو کنی ؟

سوکجین اما دستش رو محکم روی فکش فشار داد وبا لرزش صداش گفت :

____لطفا تمومش کن تو داری وقت رو میکشی اصلا نگران جیمین نیستی؟

فکر کردم دندونش درد میکنه دوباره به رفتار تمسخر امیزم ادامه دادم و پرسیدم:

_____کسی که برات ساعت برنده میخره نتونسته یه دندون پزشکی ببرتت؟

از دستم عصبانی شد و زد زیر دستم و داد زد : هی بس کن من خودم تنهایی میرم دنبالش نمیخواد تو بیای.....

منم عصبانی کرد طوری که دستشو کشیدم و فریاد زدم

____من همسرتم اینو تو سرت حک کن خب؟ تو فقط یه مدت پیشش بودی که خرج درمانتو بده همین ......

انگار که واقعا کاسه ی صبرش از رفتارای من لبریز شده باشه
تنها واکنشی که نشون داد یه فریاد بلند بود

_____ برو پی کارت دیگه خیلی دیر شده من باید برم دنبالش...

اینو گفت و سریع به سمت در خروجی ویلا دویید منم دنبالش کردم و یقه ی پیراهنشو با حرص از پشت کشیدم و از دیدن خراش قرمزی که روی گلوی سفید رنگش افتاد فوق العاده پشیمون شدم

____آااااییییی ..... چته ؟

_____ منم باهات میام

____بیا بریم سر خیابون یه تاکسی بگیریم عجله کن تهیونگ

کل مسیر رو تا ابتدای خیابون باهم دوییدیم و سوار تاکسی شدیم

____خونه ی کوکی تا اینجا چقدر فاصله داره؟

____ زیاد دور نیست

___دستم رو گذاشتم روی دستش و خیلی اروم گفتم

_____معذرت میخوام عزیزم نمیدونی چقدر خوشحالم که برگشتی

اخم کرد و گفت : میشه دستتو از روی دستم برداری؟

با پوزخند جواب دادم: چون همسر داری عذاب وجدان گرفتی؟

_____ از هر لحاظ این کارت اعصابمو بهم میریزه خواهش میکنم اذیتم نکن

مجبور شدم به خواسته اش احترام بزارم و حداقل برای یکبار هم که شده بهش ثابت کنم که من قصد رنجوندنشو ندارم

____باشه هر چی تو بگی

____ممنون

به خونه ی کوکی رسیدیم قبل از اینکه بخوام زنگ واحدشونو بزنم به طور غافلگیرانه ای نامجون در ورودی رو
باز کرد و باهم روبه رو شدیم صدای بهت زده ی سوکجین رو از پشت سرم شنیدم که گفت

____مونی تو اینجا چیکار میکنی؟

وسوسهWhere stories live. Discover now