چانیول انگار که هنوز تو شک بود.با چشمای درشت و نفسای تند با خودش زمزمه میکرد:ــ درسته..درسته..اون فقط یه خواب بود..اره فقط یه کابوس تلخ..اون..اون اینجا نیست..من فط..فقط یه قربانیم!
•••••••••••
°فردای همون روز°
- سهون، خواهش میکنم بس کن! من خودم روانپزشکم! اونوقت داری من و میبری پیش یه روانشناس!!
سهون ایستاد و به سمت چانیول برگشت:
-مثه اینکه اصلا از وضعیتت آگاه نیستی مستر پارک! هیچ میدونی اصن توی این چندروز حالت چطور بود؟! این چند روز رو هیچی؛ فشار روانی ای که این چندسال تحمل کردی دیگه داره بدجور اذیتت میکنه!
- برای من مهم نیست اذیت شم؛ چرا انقدر دخالت میکنی هیونگ؟!
سهون ایستاد و آزرده خاطر به چانیول خیره شد. با طولانی شدن اون نگاهه ناراحت چانیول سرجاش جابهجا شد.
- شاید حال خودت و بقیه برات مهم نباشه، اما برای من و خانوادهی کوچیکمون خیلی مهمه! درسته که عین مازوخیستا چسبیدی به این که از فشار روانی بدت نمیاد، اما حس نمیکنی که دیگه داری زیاده روی میکنی؟
- بس کن هیونگ.
- بس نمیکنم! اگه برای خودت ارزش قائل نیستی پس مال خودتم نیستی! مال مایی! اگه لیسا اینجا بود قشنگ بهت میفهموند!
این و گفت و بدون توجه به چصناله (😂) های چانیول دستش رو گرفت وکشون کشون به سمت مطبِ همون دکتر آشنا با موهای بلوند بردش.
چانیول همون طور که در آسانسور رو عین کوالا چسبیده بود به ناله کردن ادامه میداد تا شاید سهون دلش براش بسوزه:
- هیـــونگ... ببین من حالم بده! بیا بریم خونه!!
- بس کن چان، میخوای آبروی خودت و ببری؟ این چه وضعیه؟ اگه یه طرفدار یا هیتر تو رو اینجوری ببینه چی؟ زود باش ولش کن بیا اینور!
- اول تو دستم و ول کن! من به این مطب کوفتی نمیام!
- بس کن چان، زشته!
- اصن باید بری از منشی وقت بگیری، کـلــــی طول میکشه!
- شرمنده، ولی ما وقت قبلی داریم!
- هیــونگ!!
سهون با زور انگشتای چانیول و از در آسانسور جدا کرد و با اشارهی منشی وارد اتاق شد. سهون از اینکه اون دکتر مهربون، چقدر آشنا بود هیچ چیزی به چانیول نگفته بود. با ورودشون به اتاق صدای آویزهای شیشه ای و خوشصدای بالای در به صدا دراومدن و پسری که پشت بهشون جلوی پنجرهی تمام قد ایستاده بود و هوشیار کردن.
پسر یه ماگ سفید توی دستهای یشم مانندش نگه داشته بود و با لذت به منظرهی زیبایی که از اون پنجره نمایان بود خیره شده بود؛ با صدای در لبخندی زد و با صدای آروم و گوش نوازی گفت:
YOU ARE READING
[ Black wine ] chanbaek - krisyeol - Sekaiyeol - Krischanbaek
Fanfiction•BLACK WINE• •Ganer: Romance. Smut .Dram .School. Action .3some •Couple: Krisyeol. Chanbaek . Chanhun . Sekai . KrisHan •Writter: IM DIAMOND •خلاصه: پارک چانیول وقتی ۱۵ سالشه وبخاطر ظاهر چاق و زشت و وضع مالی بدش مورد آزار و اذیت بکهیون و اکیپش قرار...