جهنمِ ۳ ساله(۱)

372 98 2
                                    

•‍ همین اول کاری یه ووت خوشگل بدین به خاله (╥_╥)

*-------*

#لیسا:

با دیدن این حرکت بکهیون جیغی کشیدم و‌ بدون توجه به درد پام سمت چانیول که با بدن غرق در خون وسط خیابون بود دوییدم.

تو حال خودم نبودم فقط جیغ میکشیدم و‌صداش میکردم:

_چااانیوووول...توروخدا...تورو خدا بلندشو...هقق...چانیی....بلند شو دیگه...کی بهت گفت بیای نجاتم بدی..هقق ...تورو خدا بلند شو 😭😭😭😭

بدجوری ازش داشت خون میرفت، صورتش کلا با خون های سرش قرمز شده بود..از گریه نفسم بالا نمیومد..

راننده #کامیون فرار کرده بود، برگشتم پشت سرم و‌دیدم که بکهیون و کریس و‌لوهان و‌نوچه هاشون چجوری با شوک و ترس فرار میکنن...

چند نفری دورمون جمع شدن و‌شروع کردن به پچ پچ کردن...

سر چانیول و تو‌بغلم گرفتم و با گریه التماس میکردم یکی به آمبولانس زنگ بزنه ولی انگار ن انگار...

_تورو خدا زنگ بزنین *۱۱۹ ..هقق...تورو خداااا...چان داره هنوز نفس میکشه...هقق...فیلم نگیرید..هقق..

انگار که گوش همه کر شده بود، همه فقط داشتن دنبال سوژه برای فضای مجازیشون میگشتن...

گوشی خودم و چان بخاطر ضربه هایی که به زمین خوردیم شکسته بود..

داشتم چان و‌صدا میزدم و‌گریه میکردم که دست لرزون و خونیش، نشست روی گونم:

_لیـ...لیسـ..ـا...خو..خشـ...حالـم...خـ...خوبیـ..(*وسطش سرفه های خونیش امانش نمیداد)..نـ..نـگرانـ...مـ..من...نباشـ...

نذاشتم حرف بزنه و‌با گریه و هق هق گفتم:

_بس..هق...بس کن چان..هقق..حرف نزن حالت خوب نیست...الان خودم میبرمت بیمارستان..هقق

عینک شکستش و از چشماش دراوردم و انداختم زمین..حالا هقق..چجوری..ببرمش..

با این فکر دوباره با بدبختی زدم زیر گریه..

_یااا مسیییح!!...لیساااااا !!

با شنیدن صدای کای با گریه صداش زدم:

_هقق..او..اوپا...چانیول..چانی و نجات بده...کاییییی

با دیدن بسته شدن دوباره چشمای چان «کای» رو با جیغ صدا زدم که گفت:

_چه بلایی سر خودتون آوردین!!

تو سر خودش زد با دو اومد و زنگ زد به آمبولانس..

_کریس..هق.. #هولم داد..جلو #کامیون ... هقق..ولی چان نجاتم..داد..هقق..اما دوباره بک هولش داد..جلوی کامیون!!

نمتونستم درست حرف بزنم، همش صدام میلرزید و هق میزدم...نتونستم خودم و کنترل کنم و دوباره بلند زدم زیر گریه..همش تقصیر منه!! هیچوقت خودم و نمیبخشم!!

[ Black wine ] chanbaek - krisyeol - Sekaiyeol - KrischanbaekHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin