[ Black wine ] chanbaek - krisyeol - Sekaiyeol - Krischanbaek

ಥ⌣ಥ'لیسا

با دیدن لیموزین آشنای وزیر بیون پوفی کشید و با لبخند مصنویی به راننده که در و براشون باز کرده بود با احترام سلام کرد و سوار شد.

روبه روش آقای بیون نشسته بود و با صدای سلام چانیول سرش و بالا آورد برای سلام دادن که با دیدن چشمهای به خون نشسته چان آب دهنش تو دهنش پرید و گفت:

اوه سلام پسر جون...حالت خوبه؟

چانیول لبخند مصونی و حرصی ای زد و با نیم نگاهی به بکیون که مشغول سوار شدن بود گفت:

ممنون حالم خوبه وضع چشمام برای اینه که تا صبح داشتم درس میخوندم (^～^)

#آره‌جون‌عمم :/ #پسرت‌عزرائیله!!

آقای بیون خندید و گفت:

آفرین پسر، بهت افتخار میکنم...بکهیون که بجز مدلینگی و عیاشی با دوستاش کار دیگه ای بلد نیست بهتره یکم از تو یاد بگیره تا...آدم شه!

همزمان با گفتن «آدم شه» گوشیِ بکهیون رو که حتی به پدرش سلامم نکرده بود رو بــزور از دستش کشید که جیغ بکهیون بالا رفت.

چانیول بخاطر اون تیکه انداختن پدر بکهیون که دلش خنک شده بود نیشخندی زد و گفت:

اگه بخواید میتونم تو درسا کمکش کنم!!

#آره‌جون‌عمم!! :/ بازم میگم #پسرت‌عزرائیله!! بخوام ۵ ثانیه کنارش باشم مطمئنن بهم #تج.اوز‌میکنه‌فیلمشم‌پخش‌میکنه ಠ_ಠ

بکهیون خنده هیستریک و عصبی ای کرد و‌گفت:

من به کمک خیکیا احتیاجی ندارم!!

آقای بیون با اخم به بکهیون خیره شد و گفت:

-من اینطوری تربیتت کردم؟

-ولم کن بابا توام :/

آقای بیون نگاه شرمنده ای به چانیول نداخت که چانیول با دیدن خیابون آشنای محل کار پدرش گفت:

-آقای بیون لطفا همینجا پیادم کنین من خانوادم و ببینم کافیه..

»حرفشم نزن چانیول شی قزاز بود ناهار مهمون من باشین!

-ممنون آقای بیون ولی میخوام امروز رو کنار خانوادم باشم چون امتحانات میانترم و ترم نزدیکه باید درس بخونم و نمیدونم دفعه ی بعدی که میبینمشون و دستپخت مادرم و میچشم کیه!
-پس...امروز رو پیش خانوادم میمونم ^^

»آقای بیون با تحسین سریع تکون داد و بعد پیاده کردن چانیول؛ بکهیون یه پس گردنی مشتی از باباش دریافت کرد.

******

#چانیول:

شب شده بود و من تمام روز و پیش خانوادم خوشگذرونده بودم..و..البته که از تعریف کردن اتفاقات خجالت آور تحقیر شدنم توی مدرسه اجتناب کردم...
هرچند که خواهرم ممکن بود ویدیوم رو توی مجاره دیده باشه و داشت خیلی عجیب و با ترحم نگاهم میکرد.