:)

263 65 4
                                    

#بکهیون:

هه!
برای من که کاری نداره!
هر وقت که دلم خواست جوری بیخیال میشم که انگار نه انگار مشکلی هست ،
انگار نه انگار رفیقی نیست که حرف هام رو بشنوه و با ترحم نگاهم نکنه ،
انگار نه انگار همین لحظه ، همون جایی که باید نیستم و
انگار نه انگار که دارم خودم رو به بیخیالی می زنم ...

برای من که کاری نداره ؛
بذار مشکلاتم از سر و کولِ هم بالا برن و غصه ها پشت شیشه های شخیت هام ، به جون هم بیفتن...

مهم منم...

که عین خیالم نیست پشت حالِ خوبم که همش تظاهره ، چقدر بی پناهی ، کمین کرده!

قرصام و میخورم، مجله‌م رو ورق می زنم و فیلم های تازه و انگیزشیِ رو اعصاب ایکه این دکترهای رو اعصاب تر ومیبینم .

من خوبم!
بذار غم ها پای پنجره ی سبزِ افکار من ، باسکوتشون فریاد بزنن؛ من که نمیتونم...

من که به جز لبخند کریه آفتابه پشت پرده‌ های خاکستری و دلگیر اتاقم و تنفس گل های پژمرده و بد بودی اتاقم چیز دیگه‌ ای نمی شنوم ، چیز دیگری نمی بینم ، چیزی و نمی فهمم !

با تقه ای که به در اتاق خورد نگاهم و از قطره های بارونِ دلگیر پشت شیشه پنجره گرفتم و با سرد ترین حالت به مرد روبه روم خیره شدم.

_وقته داروهاته بکهیون.

پوزخندی زدم و روم و باز سمت پنجره برگردوندم...اون وحشی ها فک میکردن با داروها خوب میشم! خبر ندارن کاری میکنن هر روز بدتراز دیروز زجر بکشم.

مرد جذابی که روپوش سفیدِ مخصوص دکتر ها جذاب ترش کرده بود همون جور که قرص‌ها و لیوان آب و دستم میداد با تک خندی گفت:

-به به..آقای ایکس..بفرما دارو!!

چشمام و روی هم فشار دادم و دهنم و باز کردم و گذاشتم ۴ تا قرصِ گوه‌مزه رو توی دهنم بذاره.به سختی با چند قلوپ سعی کردم اون توده های مزاحم که باعث خراش گلوم میشدن و قورت بدم.

-راستی ایکس...

نگام تهی و سردم و بهش انداختم.لبخندی زد و موبایل آخرین مدلش و دراورد و وارد یوتیوب شد.

-به هیونا بگو همون پسر کاراموزه‌ی جذاب که عاشق صداش شده، اولین کنسرتش منتشر شد..نگاه

با این حرف دکتری که میگفت اسمش کریس ووعه قلبم بی دلیل تپشش تند شد و بی قرار به صفحه موبایلش خیره شدم.با دیدن پسری که پشت پیانو نشسته بود و هم میزد و هم با صدای جذاب جادوییش میخوند چشمام و محکم فشار دادم و سرم و گرفتم.

نه..این احساسات مال من نیست..نــــــــــــه

-آ..آه...س....سرم

-بــــــک خوبی؟!؟؟!؟!؟!

چشمام بسته شد و بیحال روی تخت افتادم.حس میکردم که دستای بزرگی داره با استرس بازوم و تکون میده.با تیر کشیدن سرم چشام تا آخرین حد خودسون باز شدن.

[ Black wine ] chanbaek - krisyeol - Sekaiyeol - KrischanbaekWhere stories live. Discover now