اشتباه بزرگ!!

310 75 17
                                    

از عصبانیت نفس نفس میزدم:

-هیچ میفهمی داری چه غلطی میکنی؟

-اینکه واضحه میفهمم..اما ت چرا نمیفهمی که چاره ای جز اطاعت کردن نداره هه!

دسم و محکم مشت کردم.جوری که بند بند انگشتام از فشار سفید شدن و ناخونام کف دستم و زخمی کرد.کای دم گوشم گفت:

-بهتره با کمپانی مشورت کنیم..اونا از رابطمون خبر دارن

-ریسکه!

-ولی چان!!

-خیله خب..زنگ بزن سهون

دختره‌ی نفهم کای و هل داد سمت مبلها که باعث شد پاش درد بگیره و خودشوهم چسبوند بهم.نفهم عوضی!

سعی کردم از خودم جداش کنم اما اون لعنتی انگار با چسب ۱.۲.۳ چسبوندنش بهم!!

-سخت نگیر ددی فقط یه شبه!

چشمام با اسم ددی گرد شد و با عوق زدم روم و اونور کردم.گوشیم و بدون اجازه برداشت و چون رمزی نداشت وارد شماره گیر شد و شمارش رو وارد کرد.

-این شماره‌ی منه^^

-خب؟

-خب نداره که ...امشب راس ساعت ۱۲:۰۰ بهم زنگ میزنی و جوابت و میگی

با لحن تاریک و تمسخر آمیزی گفتم:

-داری بهم دستور میدی؟

-خداااا خیلی ددیه من بودن بهت میــــــــــــاد خدااا

دختره‌ی احمق!!
با کلافگی دستام و روی صورتم کشیدم و روی صندلیم نشستم.همون لحظه در به صدا درومد و صدای منشی شنیده شد:

-دکتر پارک؟حالتون خوبه؟چرا به تلفن جواب نمیدین؟

اون ساسنگ روانی چشمکی زد و رفت و یهویی درو باز کرد که چون منشی چسیده بود به در و تکیه گاهی دیگه جز اون نداشت با مخ خورد زمین!

-عا..حالتون خوبه خانوم ویلسون؟

-بله بله..ببخشبد تکیه داده بودم به در

این و گفتم و درحالی که خاک لباساش و میتوکوند و بلند میشد نگاهش رو دزدید.دختره‌ی فضول!!
سری تکون دادم و با نگاه خشمگین به اون ساسنگ عوضی که دست به سینه و با پوزخند نگاهم میکرد فهموندم هرچه سریع تر گورش و گم کنه.بیمارها تو سالن انتظار نشسته بودن و چون در باز بود راحت داخل  میتونستن دید بزنن.

لونا بوسی تو هوا فرستاد و بعد از زدن چشمک و بای بای لوسش سریع رفت و من از عصبانیت گوشام داغ و چشمام قرمز شده بود.

-ببخشید دکتر ایشون وقت قبلی که نداشتن و اومدن تو؟..داشتن؟...دکتر..حالتون خوبه؟

نگاه عصبانی و قرمزم و بهش دوختم که با لکنت عذخواهی کرد و رفت بیرون.کای بازوم و گرفت و گفت:

[ Black wine ] chanbaek - krisyeol - Sekaiyeol - KrischanbaekWhere stories live. Discover now