Side Story Part 3

437 136 50
                                    

_پس تو صاحب میز جدیدی!

دختر که در حال به اتمام رسوندن دهه 25 سالگیش بود پرسید و از زیر عینک گردش پسرک دستپاچه مقابلش زیرو رو کرد..گونه های سرخش.... شقیقه و پیشونی براقش که حاصل دست رنج دونه های عرقش بود ونتیجه گیری بزرگش, اون پسر دچار اختلال اضطراب بود.

کیوت....

لقبی که در پس ذهنش راجب پسر استرسی مقابلش زمینه زد... شاید به همین دلیل باعث جلب توجه کای و استخدامش شده بود...

_از آشنایی باهات خوشحالم ....کیم ناری هستم نماینده مدیریت همینطور خواهر کوچیکتر کای

غافلگیر از شنیدن تیکه آخر جمله دخترک سیخ تر از قبل ایستاد...اصلا انتظارشو نداشت ....به اندازه کافی متحمل استرس بود واقعیت نسبت اون دختر با رئیسش بیشتر دسپاچش کرده بود....

_خوشبختم....

زمزمه ارومشو به سختی به گوش دخترک رسوند و بعد از دریافت لبخندش نگاهش با اشاره دست ناری تغییر جهت داد و به میزی که قسمت شمالی اتاق قرار گرفته بود جلب شد:

_داشتم وسایل ضروریتو میچیدم... جونگین اصرار داشت که ملزومات مورد نیازت سریعتر آماده بشه... برای همین دیروز تهیشون کردم... هیچ نمی دونم چرا اصرار داشت خودم خرید کنم و به مامور خرید نسپارمش.... کلی وقت براش گذاشتم امیدوارم که دوستشون داشته باشی...

با لبخند ملیحی گفت و در انتها با چشمک کمی باعث آب شدن یخ سهون شد.... تصور اینکه تمامی کارمندای دفتر مجله درست مثل مدیر منابع انسانی بد اخلاقن باعث شده بود تا عصا قورت داده بایسته و صورت و گوشاش عین گوجه فرنگی رنگ قرمز بگیره...

_چرا وایسادی! زودتر برو پشت میزت کلی کار برای انجام دادن داریم پسر....چندتا از برندای شاخ که حرفی برای گفتن تو عرصه مد دارن تعدادی از کالکشن های پاییزی شونو برامون ارسال کردن... لویس ویتون... گوچی... ورساچه...چندتا از طراحای داخلی که مهمترینشون هویونگ چیه ...میدونی که اون مؤسس برند هتاس..

سر تکون داد و به سرعت جواب داد:

_با وجود اینکه برندشون تازه تاسیس شده اما خب موفق پیش رفته.... کالکشناشون بیشتر فصلا ترند اصلین ....

_اووووو میدونستم که نابغه ای ... پس تو یه استعداد دست نخورده تازه نفسی که کای کشفش کرده.....کای فکرای زیادی تو سرش داره.... اون دیونه مد و فشن.... میخواد شرکت و توسعه بده...و جالب که تو اولین قدمش برای توسعه شرکتی....

با تعجب پرسید و بالاخره رو صندلیش نشست.

_شرکت؟

_اوووم میخواد برند خودشو راه اندازی کنه... دیشب اونقدر هیجان داشت که نمونه طراحیای لباساتو ساعت 1 شب برام فرستاد.... اون دیونه تو اون تایم از شب از من تاییدیه میخواست... و خب تو منو به حدی وجد آوردی که تا چند دقیقه فقط محو طرحات بودم... اونا فوق العاده بودن.. سبک متفاوتت تو طراحی آناتومی... ترکیبی از تموم سبکا...تکنیک مداد رنگی و مارکر و آبرنگ و هر از گاهی هم پارچه....تو عالی ای پسر..

The love story of General KimWhere stories live. Discover now