part 18

353 123 38
                                    

دستاش محکم تر به نرده های چوبی چنگ زد و نگاهش با دلتنگی فراوان به کوتاه و بلندی های مقابلش دوخت شد....درختهایی که سر به فلک کشیده بودن....بلندی هایی با شیب های تند و دره هایی مرگبار ....دژ در محکمترین و بهترین موقعیت جغرافیایی ساخته شده بود تقریبا هیچ راه نفوذی غیر از در اصلی به دژ وجود نداشت و همین نقطه قوت اون مکان بود.

باد بازیگوشانه طره های ابریشمین موهاش رو تکون میداد و خارایی از جنس اطلسی گران بها خنکای اون نسیم رو بر پوست نرم و حساس سهون ملموس تر کرده بود....

بدون تعویض لباس خوابش پا به ایوان قلعه گذاشته بود و چشم اندازی مطبوع در اختیار نگاه تشنه   جونگین به نمایش  بود.

کمی عقب تر چند دمی بود که دست به سینه تکیه زده بر ستونی،در حال تفرج اول شخص افکار مشوشش بود.

شخصی که حالا معنای خاصی برای جونگین پیدا کرده بود حال ،بدون اینکه کنترلی روی احساساتش داشته باشه در حال یاداوری و پر رنگ تر شدن برای جونگین بود.

نگاهش چنان دلنشین شیفته اون شیرینی ملموس شده بود که قند در دل ، تازه به دوران رسیدش‌ اب میکرد  ....لبخند هایی به لب میزد که هیچکس تا به اون روز بر چشم ندیده بود....

تا  خواست جاش رو راحتر کنه برای دید زدن پنهانیش لبهاش اشفته شد... چرا که مچش توسط صورتگر چیره دست گرفته شده بود.

سهون بدون اینکه به پشت سرش نگاه کنه از حضور  جونگین اگاه شده بود و با یکباره حرف زدنش  شخصی مثل جونگین رو‌ غافلگیر کرده بود...

نگاهش خیره به شاهینی بود که بر فراز آسمون به زیبایی جولون میداد گوشهاش منتظر برای شنیدن توضیح ژنرالش ... توضیحی که  فکر میکرد قراره  با دستپاچگی همراه باشه اما غیر از صدای مطمئن و پر صلابت جونگین چیزی نشنید:

_عجیبه که متوجه ام شدی تقریبا نفس هم نمی کشیدم.

و اعتراف نکرد دلیل نفس نکشیدنش تنها به خاطر چشم نوازی منظره مقابلش بود...قدمهاش رو تا کنار سهون ادامه داد و لبخند نمکین سهون رو زیر نظر گرفت:

_بوی عطری که میزنید خیلی قویه...عطری که مختص ژنرال ساخته شده پیشکشی ارزشمند از امپراطور به ژنرال محبوبش...زمانی که امپراطوری این عطر رو بهتون هدیه دادن همه درموردش تو هانیانگ صحبت میکردن...در مورد اینکه ژنرال اونقدر در نظر امپراطور عزیز هستن که ایشون حاضر شدن همچین تحفه ارزشمندی رو بهتون هدیه بدن.

_شوخی میکنی؟ محبوب! من در نظر سونگ‌هیون هر چیزی هستم جز محبوب...هر کاری که اون برای من انجام میده سیاه بازی بیش نیست...منو اون لبه تیز شمشیر برنده ایم که برای زدن رگ گردن هم له له می‌زنیم....اما...

نگاه جدی و نفس گیرش رو به چشمای سهون داد و با حسادتی اشکار به تکون خوردن نرمی های موهای سهون توسط انگشتان باد ادامه داد:

The love story of General KimWhere stories live. Discover now