بعد از کوبیدن مشتی از اب گرم به صورتش بدنش رو بیشتر داخل اب فرو برد .نه به خاطر خجالت از نگاهای بیگاه ژنرال فقط به خاطر گرمای مطبوع اب...شخصیت خجالتی ای نداشت و مکانی که توش بزرگ شده بود باعث شده بود تا سهون در برخورد با همچین شرایطی جسور باشه....
گرمای اب لذت بخش بود و سهون بی اندازه احساس سبکی میکرد.. دستش رو روی شونه های لختش کشید و همزمان گفت:
_تصورش روهم نمیکردم داخل دژ همچین چشمه اب گرمی وجود داشته باشه...
_در ابتدا قبل از ساخته شدن دیوارای مستحکم دژ این مکانجایی برای استراحت امپراطوران و خانواده سلطنتی بود اما بعد از استقرار نیروهای مرزی این چشمه مهمونای سلطنتیشو از دست داد و بجاش پذیرای تن و بدن فرماندهان و سربازای خسته از جنگ و تمرین شد.
_شوخی میکنید! حتی سربازا هم ازش استفاده میکنن؟
_هوم..
سری به نشونه تایید تکون داد و دستاش رو روی سنگ حوضچه به طول شونه هاش باز کرد:
_من هیچ تفاوتی در استفاده از امکانات بین افراد دژ قائل نمیشم...قبل از تموم این درجات و مرتبه ها ما انسانیم از یکگوشت و خون و پوست...با ویژگی های یکسان...هیچ چیزی در این دنیا وجود نداره تا برتری انسان هارو نسبت به همدیگه اثبات کنه.
_جالبه...افکار بزرگ منشانتون رو تحسین میکنم فرمانده...به راستی که فرد درستی برای دوست داشته شدن توسط مردم هستین..و اونها میدونن که به چه شخصیت والایی علاقه مند شدن...شما تسلی بخش طلم های امپراطور درحقشون هستین
_میدونی سهونا..
به محض مخاطب قرار گرفته شدن توسط جونگین با اسم کوچکترش بدون هیچ پسوند یا پیشوندی گونه هاش از تأثیر گزار بودن صدا شدن اسمش گر گرفتن. و سهون خوش شانس بود که گرمای حوضچه صورت قرمزش رو از واقعیت سرخ شدنش مخفی کرده بود.
_مهرباني يعني تو حتي شيطان رو در آغوش مي گيري و قبولش مي كني اما عدالت یعنی تو هرگز شیطان رو قبول نمي كني... عدالت يعني باید از شر شیطان هم خلاص خلاص شد تا بشه بهش گفت عدالت ... با توجه به حکمت مین ، منتخبات کنفسیوس یه حکیم نباید از تصحیح اشتباهاتش بترسه برخلاف امپراطور ... امپراطور تا به الان فقط سيماي غیر واقعی يه حکیم رو نشون داده..تا به امروز کوچکترین تدبیری برای اداره کشور انجام نداده چرا که حواسش پیش حرامسرا و سوگلی هاش پرت بوده...اما ....
نگاهش به یکبار ریز شد و با کنار دادن طره ای از موهای بلندش پشت گوشش از سهونی که به خاطر نگاه پرسشگر و عجیب جونگین کمی استرس گرفته بود پرسید:
_دیشب منظور بکهیون شی از علاقه مند بودن امپراطور به تو چی بود؟
_شما چی فکر میکنید...
YOU ARE READING
The love story of General Kim
Random.....سرگذشت عاشقانه ژنرال کیم....... عاشقانه ژنرالی نامدار و برده ای بی نام.... فصل دوم فیک معشوقه امپراطور شیگان ژانر:تاریخی، رمنس، اسمات، انگست کاپل ها:کایهون، چانبک، کریسهو، کوکمین