نگاه آشفته و ترسیدش رو به برفپاکن که حالا با سرعت بیشتری حرکتمیکرد ، انداخت!ز- مایک خواهش میکنم ، یواش تر برون! دارم بالا میارم!
و دستشو از دست مایک بیرون کشید و جلوی دهنش گذاشت!
مایک نیمنگاهی به چهره ترسیدش انداخت و خندید : مگه نگفتم تا من هستم حق نداری از چیزی بترسی؟! حالا اینجارو داشته باش!
پاش رو روی گاز فشرد و از خودروی سفیدی ک جلوش بود سبقت کرد!زین با ترس نگاهی به ماشین هایی که از روبرو بهشون نزدیک میشدن انداخت و با پیچیدن صدای بوق یکی از اونها تو خیابون ازجا پرید!
با حرص مشتش رو روی ران مایک کوبید که صدای خندهش بلند شد : مایک لطفا! من دارم سکته میکنم! باور کن فهمیدم دست فرمونت خیلی خوبه فقط خواهش میکنم وای....
و حرفش رو بخاطر ماشینی که از روبرو بهشون نزدیک میشد قطع کرد و با دست جلوی چشماش رو گرفت!
مایک فرمون رو پیچوند و دوباره وارد لاین خودش شد : نه! تا وقتی ترسیدی معلومه به رانندگی من ایمان نیاوردی!
زین نگاه ترسیدشو بهش دوخت : خواهش میکنم مایک! حس میکنم روحم داره از بدنم جدا میشه!
م- باشه آقای ترسو! یکم جلوتر میرسیم! شل کنم میوفتیم تو ترافیک!
سرش رو تکون داد و به صندلی چسبید!
از ماشین جلوش سبقت گرفت و با دیدن چراغ قرمزی که نزدیکشون بود ،فاکی زیر لب گفت!
و فرمون رو سمت خیابون خلوتی که مقابلشون بود پیچوند!
اما زنی که به سرعت وارد خیابون شد ، جایی توی تفکراتش نداشت!
.
.
مایک به سختی از ماشین پیاده شد و توجهی به سرگیجهش نکرد!
پیرمردی که جلوش بود رو کنار زد و جلوتر رفت!با دیدن تن زنی که روی زمین افتاده بود و صورتش غرق خون بود ، دستش رو به پشت سرش کشید و نالهی آرومی از بین لباش خارج شد!
همه چیز در طول چندثانیه اتفاق افتاده بود!
طوری که اصلا متوجه نشده بود ، این زن چطور یکدفعه سر از خیابون درآورد...
چطور باهاش برخورد کردن و حالا تن بی جونش غرق خون کف آسفالت خیس افتاده بود!
صدای زین توی گوشش پیچید که ازش میخواست آهسته تر بره!
باید به حرفش گوش میکرد!با یادآوری زین و صدای ترسیدهش به سمت ماشینش برگشت!
چشمهای زیباش حالا با وحشت به صحنه روبروش خیره شده بود و باریکهی خون روی پیشونیش نشون میداد با شیشه برخورد داشته!
زین پاهای لرزونش رو از ماشین بیرون گذاشت و پیاده شد!
سوز سرمای بادی که میوزید و وحشتی که جونش رو در بر گرفته بود باعث لرزش بیش از حد بدنش شده بود!
YOU ARE READING
-Wandering [z.m]
Fanfiction- "اجبار" فقط وقتی خوبه که باعث شه عاشقت بشم..! [completed]