با حس دردی که توی دستش پیچید ، هیسی زیر لب کشید و چشمهاش رو باز کرد!
نگاهی به اطرافش انداخت!
نمیدونست چه مدته که ماشین متوقف شده!
دستی به چشمش کشید و به لیام نگاه کرد!
لیام دستش رو که روی بازوی زین بود ، عقب کشید و کمربندش رو باز کرد!
- بیا پایین!
و بی حرف دیگهای از ماشین پیاده شد!
سمت شیشه چرخید و به محیط بیرون نگاه کرد!
هوا تاریکتر شده بود و حرکت شاخههای درختها نشون از وزش شدید باد میداد!
با خاموش شدن ماشین ، بخاری هم خاموش شده بود و سرمای هوا به خوبی مشخص بود!
نگاهی به دست آسیب دیدهش انداخت و انگشتهاش رو آهسته تکون داد!
درد خفیفی توی دستش پیچید و حرکتش رو متوقف کرد!
لیام دوباره سمت ماشین برگشت و در سمتش رو باز کرد و غرید : چرا نمیای پایین؟!
زین نگاهش کرد و خواست چیزی بگه اما لیام مهلت نداد و دوباره بازوش رو بیرون انگشتهاش گرفت و پیادهش کرد!
زین خودش رو نگه داشت و دستش رو تو بغلش گرفت!
لی- زودتر راه بیوفت تا پشیمون نشدم!
و با دست کمرش رو هل داد!
زین چشم از لیام گرفت و قدم هاش رو سریع تر برداشت تا هم صدای لیام بلند نشه هم زودتر از شر سرما و باد خلاص بشه!
جلوتر از لیام وارد درمانگاه شد و سمت اورژانس رفت!
لیام همونجا روی صندلیهای سالن نشست و از دور به مکالمهی زین و دکتر کنارش نگاه کرد!
زین روی تخت نشست و دستش رو مقابل مرد روبروش گرفت!
دکتر آهسته چند بار دستش رو بالا پایین کرد و پرسید : زمین خوردی؟!
زین سر تکون داد!
- بیشتر مواظب خودت باش!
و با دست آزادش موهاش رو کمی به هم ریخت و لبخندی به روش زد!
زین کمی نگاهش کرد و چیزی نگفت و دوباره موهای چربش رو به حالت اول برگردوند!
دکتر لبخندی به لجبازی زین زد و دستش رو رها کرد : چیز خاصی نیست! فقط یکم ضرب دیده! ولی الان خیلی حساسه اگه مراقب نباشی آسیب بدتری میبینه!
زین خواست چیزی بگه که با صدایی از پشت سرش متوقف شد!
- نیاز نیست عکس بگیره؟!
چرخید و متوجه لیام که تو درگاه در ایستاده بود ، شد!
لیام دستش رو به چهارچوب در تکیه داد و بی تفاوت به دکتر مقابلش نگاه کرد!
YOU ARE READING
-Wandering [z.m]
Fanfiction- "اجبار" فقط وقتی خوبه که باعث شه عاشقت بشم..! [completed]