31 :

564 139 143
                                    

در اتاقش رو باز کرد و سرکی به راهرو کشید!

راهرو به خاطر باز بودن پرده‌ها نسبتا تاریک بود و صدایی هم به گوش نمیرسید!

از وقتی که به خونه برگشته بودن، لیام‌ رو ندیده بود..

از پله ها پایین رفت و وارد آشپزخونه شد!

هوا رو به گرم شدن میرفت اما زین ، به خاطر دمای پایین بدنش نمیتونست فعلا بیخیال لباس های گرمش بشه!

آستین های هودیش رو بالا کشید و مشغول شد!

گرسنه بود و نمیدونست باید منتظر لیام بمونه یا نه اما فعلا که خبری از اون مرد نبود.

بسته‌ی مرغ رو از فریزر بیرون آورد و تیکه تیکه کرد.

سرگرم کارش بود و زیر لب آهنگ آرومی زمزمه میکرد که با چرخیدن سمت یخچال و با دیدن لیام که تو درگاه در ایستاده بود ، هینی کشید!

لیام قبل از زین ، در یخچال رو باز کرد و پرسید : اینجا چیکار میکنی؟!

زی- اومدم یه چیزی واسه ناهار درست کنم!

لیام سرش رو از یخچال بیرون کشید و به ظرف روی گاز نگاه کرد : خوبه! به درد این‌ کار میخوری پس!

و روی صندلی نشست!

از پشت سر اون پسر رو برانداز کرد و پوزخندی زد!

اندام ظریف و کوچیک اون پسر چیزی نبود که خیلی به چشمش بیاد!

اون رابطه های زیادی با هردو جنس داشت و توقعش از پارتنرش بالا رفته بود و هر چیزی به چشمش نمی‌اومد..

زین نامحسوس از روی شونه و زیر چشمی به لیام نگاه کرد و متوجه نگاه اون مرد روی خودش شد!

قبل از معذب شدن ، آهسته و با حرص پاشو روی زمین کوبید و کلافه از اون نگاه خیره ، پوفی کشید!

لیام که متوجه کلافگی اون پسر شده بود ، دستش رو تکیه‌گاه سرش گذاشت و بهش زل زد!

فقط میخواست حرصش بده و تقریبا موفق هم میشد!

کمی بعد، زین گاز رو خاموش کرد و ظرف غذا رو با احتیاط روی میز ، بین خودش و لیام گذاشت!

لیام نگاهی به مرغ های توی ظرف انداخت و نفس عمیقی کشید.

بوی غذا ، گرسنگیش رو تشدید میکرد اما به روی خودش نیاورد و بی حس برای خودش غذا کشید!

زین با ذوق به ظرفش نگاه کرد و وقتی اولین لقمه‌ش رو خورد ، توی دلش دستپخت خودش رو تحسین کرد!

لقمه بعدیش رو ، با صدای لیام بین راه نگه داشت و به اون مرد نگاه کرد!

لیام بدون نگاه کردن بهش و با پوزخندی همیشگیش پرسید : گرمته؟!

-Wandering [z.m]Where stories live. Discover now