قسمت ششم

11.8K 1.7K 295
                                    



از موقعی که جونگ کوک اون بلا رو سرش آورده بود چند ساعت می‌گذشت و الان هم زنگ آخر بود یعنی بعدش میرفتن خونه

لبخندی به نقشش زد و برعکس همیشه رو صندلی پشتی جونگ‌‌کوک نشست جایی که حتی اگه مجبور میشد رو زمین بشینه انتخابش نمی‌کرد

جونگ کوک همراه دوستاش وارد کلاس شد
با دیدن ته که پشت صندلی خودش نشسته ابرو بالا انداخت و ته در جواب لبخند مظلومانه ای زد

جونگ کوک سر جاش نشست
لبه نیمکت نشسته بود و همین باعث میشد لبخند شیطانی ته عمیق تر بشه هنوز معلم نیومده بود و هر صدایی تو سر و صدای بچه ها گم میشد

ظرف شکلات صبحانه رو از تو کیفش در آورد و بازش کرد نگاهی به جونگ کوک تنها کرد ولی اون اصلا حواسش نبود
تهیونگ یکم خم شد و شکلات و رو نیمکت ریخت تا وقتی عقب اومد شلوار سیاهش قهوه ای بشه
انگار که تو خودش ریده

برای یه لحظه وسوسه شد بیشتر بریزه اما میترسید جونگ کوک حسش کنه پس عقب کشید و ظرف و تو کیفش قایم کرد نگاهش و تو کلاس چرخوند ولی کسی حواسش بهش نبود
جونگ کوک کمی جا به جا شد و عقب اومد
ته وقتی دید تمام شکلات با باسن کوک پوشیده شده سریع از جاش بلند شد و رفت تا میز های عقب تر بشینه چون میدونست اگه اینجا بمونه با خندش همه چیو لو میده

درس شروع شد و ته سعی کرد حواسش و از جونگ کوک پرت کنه اما وقتی معلم اولین سوال و پای تخته نوشت گفت:آقای جئون لطفاً بیاید این سوال و حل کنید

تهیونگ می دونست که وقتی جونگ کوک بلند شه چه اتفاقی می افته
جونگ کوک خودکارش و رو میز گذاشت و با حالت مغرور همیشش بلند شد تا به سمت تخته بره
وقتی بلند شد چشمای همه روش قفل شد
چشماشون از چیزی که می دیدن گشاد شده بود
یعنی جئون جونگ کوک خفن ترین پسر مدرسه ....... تو خودش ...... ریده بود؟؟؟؟

جونگ کوک بدون اینکه متوجه باشه ماژیک و از معلم گرفت تا سوال و حل کنه
معلم اومد تا پشت میزش بشینه وقتی برای یه لحظه چرخید تا ببینه جونگ کوک داره چیکار می‌کنه با شلوار قهوه ای رنگش مواجه شد

صدای خنده ای سکوت کلاس و بهم زد

با شنیدن صدای خنده ته دیگه کسی نتونست جلوی خندش و بگیره جونگ کوک به سمتشون چرخید تا ببینه چی شده

صدای خنده با دیدن قیافه جدی و بی خبر جونگ کوک بیشتر هم شد

و جونگ کوک بیشتر متعجب میشد
صورت همه بچه ها قرمز شده بود معلم هم خودش غرق تعجب و خشم بود و حتی نمی‌تونست بچه ها رو ساکت کنه

ته که داشت به سختی نفس می کشید از جاش بلند شد و به جونگ کوک نزدیک شد همچنان داشت می خندید و این جونگ کوک و عصبی میکرد یه جورایی حدس میزدم که خنده بچه به خودش ربط داره اما نمی‌خواست قبول کنه
ته مقابل جونگ کوک و وایساد و دستش و به بوت کوک رسوند دستش و رو شکلات مالید
جونگ کوک از لمس شدن باسنش عصبانی شد و گفت: داری چه غلطی می‌کنی

ته دستش و بالا آورد و رو صورت جونگ کوک کشید
صدای جیغ و فریاد بچه های کلاس بلند شد
فکر مالیدن عن به جونگ کوک به صورت فاجعه باری حال بهم زن بود

جونگ کوک کاملا فهمید که بچه ها داشتن به چی می‌خندیدن اونا حتما فکر میکردن اون شکلات عنه

جونگ کوک با پوزخندی رو به چهره خندون و قرمز ته گفت:فکر جدیدی بود ازش خوشم اومد تهیونگ

ته با چهره خوشحالی گفت: باعث افتخاره که دوسش داشتی

جونگ کوک دست ته رو که هنوز شکلاتی بود به لبش رسوند و روش و آروم بوسید با صدای آرومی زمزمه کرد:البته که خوشم اومد جئون تهیونگ

ضربان قلب ته با این حرف تا هزار رفت شنیدن فامیلی جئون پشت اسمش حس عجیبی داشت مخصوصا الان که جونگ کوک با اون لبای شکلاتیش جلوش وایساده بود
ته دستش و کشید و گفت:تو بهتره به فکر این باشی که چجوری تا خونه میخوای بری با این حال

جونگ کوک دستمالی از جیبش در آورد و صورتش و پاک کرد بعد گفت:مشکلی نیست بدون شلوار میرم

ته با خشم یقش و گرفت و گفت:تو بیجا می‌کنی اشغال بدون شلوار بری
جونگ کوک هلش داد و گفت:مگه بابامی که بهم دستور میدی ؟ فکر کردی کی هستی ؟

ته جونگ کوک و محکم به دیوار کوبید و زمزمه وار گفت: من و عصبانی نکن جونگ کوک وگرنه اون روم و می بینی که نباید ببینی تو هیچ گورستونی بدون لباس نمیری میخوای همه اون بدنت و ببینن؟؟؟

جونگ کوک هنگ کرده بود
ته یه ثانیه به خودش اومد و بعد سریع از کلاس خارج شد
کوک حس های مختلفی داشت می‌دونست که بدش میاد یکی بهش دستور بده یا کنترلش کنه ولی وقتی ته اینجوری کرده بود تو دلش یه لبخند احمقانه زده بود
یعنی ته روش حساس بود؟؟
حسادت میکرد؟

ته تو راهرو مدرسه نشسته بود
چرا این حرف و زده بود؟
مگه اون صاحب جونگ کوک بود؟
شاید رابطشون با هم خوب نبود ولی نمیخواست کسی جونگ کوک و ببینه
تصویر تموم بار هایی که جونگ کوک لخت جلوی بقیه اومده بود تمام یه شبه هاش تمام لاس زدن هاش...... همش باعث میشد که بخواد از خشم منفجر شه

مشت محکمی به دیوار کوبید و گفت:جئون جونگ کوک لعنتیییییی....... دیگه نمیذارم هرز بپری

جونگ کوک که پشت یه دیوار قایم شده بود صداش و شنید
لبخند کوچیکی زد و گفت: ولی نمیتونم دست از اذیت کردنت بردارم

می‌دونم کم بود اما همین و به زور نوشتم مرسی که میخونید
و یه چیز دیگه ته یه موجود مودی لعنتیه که هم می‌تونه لاس زن باشه هم ملوس و البته یه دوست پسر حسود
اما همچنان بیبی میمونه چون من خودم عاشق باتم حسودم
منتظر نظرتون هستم
دوستون دارم ♥️♥️❤️♥️❤️♥️♥️❤️♥️❤️♥️

Kookv Mr And Mr Jeon [ Complete ]Where stories live. Discover now