Kookv Mr And Mr Jeon [ Complete ]

قسمت دهم

بعد از کلی حرف به این نتیجه رسیدن که فقط نامجون پیش جین بمونه و یونمین و کوکوی برن خونشون گرچه جونگ کوک نمی خواست قبول کنه ولی باباش خیلی اصرار کرده بود که بودن یه نفر کفایت میکنه و از طرفی جونگ کوک باید مراقب ته باشه

کوکوی وارد خونشون شدن
جونگ کوک عقب تر اومد تا در و ببنده و قفل کنه
حال ته از اون موقعی که تو بیمارستان بودن بهتر شده بود ولی جونگ کوک هنوز نگرانش بود چون تا حالا هیچ وقت اینجوری نشده بود
تهیونگ از سالم ترین آدم هایی بود که می شناخت

قدم هاش و تند تر کرد تا به ته برسه بازوی ته رو کشید و روی کاناپه نشوندش
تهیونگ به چهره جدی و عصبی جونگ کوک نگاه کرد
چرا اینقدر جدی بود ؟؟؟؟
حتما بخاطر حال پدرش بود

جونگ کوک وارد آشپزخونه شد و مشغول کار شد
تهیونگ نمی فهمید داره چیکار می‌کنه ولی دوست داشت نگاش کنه

فکر امروز از سرش بیرون نمی‌رفت
جونگ کوک خیلی اذیتش میکرد
همیشه مسخرش میکرد ولی نمیتونست یه روز رو هم بدون جونگ کوک تصور کنه

زندگیش بی معنی میشد

یعنی عاش....

صدای پیام گوشیش اومد
بدون اینکه ببینه کی پیام داده بازش کرد

اگه نمی تونی زندگیت و بدون یه نفر ببینی و نبودش عذابت میده
یا نمیتونی اون و کنار یکی دیگه ببینی و میخوای مال خودت باشه
مطمئن باش که عاشق شدی

تهیونگ نگاهی به فرستنده پیام کرد
آیرین

چرا آیرین باید همچین پیامی براش می فرستاد؟؟؟

نگاهی به جونگ کوک کرد که داشت با یه لیوان که توش معلوم نبود چیه به سمتش میومد

با دقت به جونگ کوک نگاه کرد
به بودن این آدم تو زندگیش عادت که نه معتاد شده بود
اخمش ...
عصبانی شدنش....
اذیت کردناش.....
اهمیت دادنای اخیرش .....
لبخند های قشنگش که جدیدا به صورت ته میزد .....
پوزخند های شیطانیش

_ تهیونگاااا تهههه تهیونگا

ته به خودش اومد جونگ کوک لیوان و تو صورتش گرفته بود و منتظر بود
ته بزاقش و قورت داد و گفت: ا..این چ...چیه

جونگ کوک با تعجب ابرو بالا انداخت
چرا تهیونگ من و من میکرد
امروز عجیب ترین چیزا داشت اتفاق میوفتاد
ته میتونست چند ساعت بدون سوتی یه ریز حرف بزنه اما الان برای گفتن یه جمله ساده لکنت گرفته بود؟؟؟

جونگ کوک چند بار پلک زد بعد گفت: این و بابات گفت برات درست کنم تا تقویت بشی