Kookv Mr And Mr Jeon [ Complete ]

قسمت بیست و یکم

ماه نهم

جین کت و شلوار همیشگی و پوشیده بود و آماده رفتن بود
انگشتش و جلوی چشمای درشت جونگ کوک گرفت و گفت: حواست و جمع کن جونگ کوکا این خونه تازه تمیز شده مراقب باش .... چون اگه برگردم و ببینم خونه بهم ریختس ...... تو و بابات مجبور می‌شوید تمیزش کنید

نامجون که پشتش وایساده بود گفت: پای من و چرا میکشی وسط به من چه ربطی داره

جونگ کوک لبخند مرموزی زد و گفت: نامجون شیییی

جین رو به نامجون گفت: پسرت عین خودت تاپه پس بیشتر شبیه توئه تا من

نامجون خنده ناباورانه ای کرد و گفت: چرا هروقت کم میاری میگی بچه منه؟

جین شونه بالا انداخت و گفت: حالا هر چی

جونگ کوک بعد از راهی کردن پدر هاش نفس عمیقی کشید و گفت: بالاخره رفتن

صدای بوق ماشین توجهش و جلب کرد در و باز کرد و دید ماشین یونمین تو حیاط وایساده

جیمین از ماشین پیاده شد و به ته کمک کرد تا پیاده شه

چند روزی بود که تهیونگ خونه پدر هاش میموند اونم بخاطر اینکه دلش خیلی براشون تنگ شده بود

جونگ کوک با دیدن ته لبخندی زد و به سمتش رفت آروم بدن همسرش و که چند روز ازش محروم بود بغل کرد
ته سرش و رو شونه کوک گذاشت و گفت: جونگ کوکی خستم

کوک ازش جدا شد و بعد از خداحافظی کوتاه با یونمین وارد خونه شدن

ته با دیدن خونه خالی رو به جونگ کوک با تعجب گفت: چرا هیچکس نیست؟؟؟
جونگ کوک خندید و گفت: نامجون شی یه کاری براش پیش اومده بود که مجبور بود بره به شهر دیگه پس بابا هم همراهش رفت

تهیونگ به سمت کاناپه رفت و روش نشست نگاهی به دور و بر کرد و گفت: احساس میکنم اولین باره با دوست پسرم اومدیم خونه پدرش تا به فاکم بده

جونگ کوک خندید و گفت: چی میخوری برات بیارم

ته با خستگی گفت: فرق نداره فقط خنک باشه

همون لحظه صدای زنگ در اومد
ته خواست بلند شه که جونگ کوک به سمت در دوید و بازش کرد

با دیدن زوجی که پشت در بود لبخند بزرگی زد و هوسوک و بغل کرد
ته با دیدن مهمون ها لبخندی زد و با احتیاط بلند شد

هوسوک به سمت ته اومد و آروم بغلش کرد جوری که به شکمش فشار نیاره بعد ازش جدا شد و گفت: حالت چطوره

ته سرش و تکون داد و گفت: خوبم مرسی هیونگ

جونگ کوک در و پشت سر آیرین بست و گفت: آره فقط خیلی بهونه گیر شده
ته چشم غره ای بهش رفت و آیرین خندید
تهیونگ و بغل کرد و گفت: دلم برات تنگ شده بود