غروب شده بود ساعت از هفت گذشته بود
ته تو اتاق خودش که دیوار های سفید داشت و به تخت طوسی و کلی وسایل که اتاق و شلوغ کرده بودن نشسته بود تیشرت سبزی تنش بود که براش گشاد بود
برای چند صدمین بار از پنجره به بیرون نگاه تا موتور جونگ کوک و ببینه
گوشیش و چک کرد ولی خبری نبود
به پدرهای جونگ کوک زنگ زده بود اما اونا هم نمیدونستن کجاس اما احتمال داده بودن که رفته سراغ مادر بزرگشوقتی به یونمین درباره این موضوع گفته بود یونگی لبخند مرموزی بهش تحویل داده بود که انگار همه چیو میدونست
تهیونگ کلافه از منتظر موندن رو تخت دراز کشید تا یکم بخوابه
نگرانیش حتما بی مورد بوده اون جونگکوک فاکر الان تو یه بار مشغول به فاک دادن دخترا بود و اصلا حواسش نبود که به ته قول داده ببرتش خونهاز فکری که تو سرش اومد دلش شکست
جونگ کوک نباید اینقدر بی رحم میبودصدای گوشیش اومد
یه پیام بود
_ امشب وقت داری ددی؟اگه جونگ کوک داشت برای خودش هرز می پرید شاید ته هم باید همون کار و میکرد
ولی نه ....
ته به خودش قول داده بود که اینکار و نکنه چون حالش بهم می خورد از اینکه تو آینه نگاه کنه و کسی و ببینه که متاهله ولی با همه هست
نه ته اینجوری تربیت نشده بودخواست جواب دختر و بده که صدای ترمز موتور سیکلت و شنید گوشی و رو تخت انداخت و از پنجره بیرون و نگاه کرد
جونگ کوک از موتور پیاده شد سرش و بالا آورد و ته رو دید لبخند محوی زد و با دست بهش اشاره کرد تا بیاد پایینته رو استخون های دست جونگ کوک قرمزی خاصی دید ( همون جایی که بعد از مشت زدن قرمز میشه )
بعد از اینکه آماده شد خداحافظی کوتاهی با پدر هاش کرد و از خونه خارج شد
در و بست و به سمت جونگ کوک رفت که نزدیک موتور وایساده بود
چرا اینقدر لباس هاش خاکی بود
اون قرمزی رو کتش دیگه چی بود رنگ بود؟ سس؟ یا ....
خون؟؟جونگ کوک که نگاه خیره ته رو فهمیده بود گفت: سوار شو بریم دیگه
ته با اخم سرش و تکون داد و پشت جونگ کوک نشست
تا خونه هیچ حرفی نزدن وقتی وارد خونه شدن تهیونگ نتونست خودش و نگه داره وسایلش و گوشه خونه پرت کرد و گفت: این زخم کوفتی رو دستت برای چیه
جونگ کوک کتش و در آورد با سردی گفت :هیچی
ته پوزخندی زد و گفت: پس اون لکه قرمز رو لباست برای چیه نکنه سسه؟
جونگ کوک از سوال و جواب های ته عصبانی شده بود و این آنزیم چیزی بود که برای امروز نیاز داشت تا منفجر بشه کتش و که داشت تو دستش فشار میداد پرت کرد و گفت: منظورت از این کنایه ها چیه ها؟
ته با خشم به سمتش رفت و گفت: کنایه؟؟؟ دیر کردنت به کنار .. این دستای زخمی برای چین جونگ کوک هان؟؟؟
جونگ کوک نفس حرصی کشید و تو چشمای شبرنگ تهیونگ خیره شد بعد گفت: رفتم پدر اون معلمی که بهت چشم داشت و در آوردم
چشمای ته درشت تر از قبل شد: چی؟؟؟
YOU ARE READING
Kookv Mr And Mr Jeon [ Complete ]
Fanfictionآقا و آقای جئون🍸 دو تا دشمن دو تا پسر یه کراش بچگونه یه سو تفاهم و یه ازدواج اجباری چجوری قراره با هم کنار بیان؟؟؟؟ زوج ها: کوکوی ویکوک سوییچ ( هر دو میتونن تاپ باشن ) نامجین یونمین ژانر: روزمره مدرسه ای طنز اسمات🔞🔞🔞🔞 امپرگ ته