قسمت یازدهم

12.3K 1.6K 410
                                    



غروب شده بود ساعت از هفت گذشته بود
ته تو اتاق خودش که دیوار های سفید داشت و به تخت طوسی و کلی وسایل که اتاق و شلوغ کرده بودن نشسته بود تیشرت سبزی تنش بود که براش گشاد بود
برای چند صدمین بار از پنجره به بیرون نگاه تا موتور جونگ کوک و ببینه
گوشیش و چک کرد ولی خبری نبود
به پدرهای جونگ کوک زنگ زده بود اما اونا هم نمیدونستن کجاس اما احتمال داده بودن که رفته سراغ مادر بزرگش

وقتی به یونمین درباره این موضوع گفته بود یونگی لبخند مرموزی بهش تحویل داده بود که انگار همه چیو میدونست

تهیونگ کلافه از منتظر موندن رو تخت دراز کشید تا یکم بخوابه
نگرانیش حتما بی مورد بوده اون جونگ‌‌کوک فاکر الان تو یه بار مشغول به فاک دادن دخترا بود و اصلا حواسش نبود که به ته قول داده ببرتش خونه

از فکری که تو سرش اومد دلش شکست
جونگ کوک نباید اینقدر بی رحم می‌بود

صدای گوشیش اومد
یه پیام بود
_ امشب وقت داری ددی؟

اگه جونگ کوک داشت برای خودش هرز می پرید شاید ته هم باید همون کار و میکرد
ولی نه ....
ته به خودش قول داده بود که اینکار و نکنه چون حالش بهم می خورد از اینکه تو آینه نگاه کنه و کسی و ببینه که متاهله ولی با همه هست
نه ته اینجوری تربیت نشده بود

خواست جواب دختر و بده که صدای ترمز موتور سیکلت و شنید گوشی و رو تخت انداخت و از پنجره بیرون و نگاه کرد
جونگ کوک از موتور پیاده شد سرش و بالا آورد و ته رو دید لبخند محوی زد و با دست بهش اشاره کرد تا بیاد پایین

ته رو استخون های دست جونگ کوک قرمزی خاصی دید ( همون جایی که بعد از مشت زدن قرمز میشه )

بعد از اینکه آماده شد خداحافظی کوتاهی با پدر هاش کرد و از خونه خارج شد
در و بست و به سمت جونگ کوک رفت که نزدیک موتور وایساده بود
چرا اینقدر لباس هاش خاکی بود
اون قرمزی رو کتش دیگه چی بود رنگ بود؟ سس؟ یا ....
خون؟؟

جونگ کوک که نگاه خیره ته رو فهمیده بود گفت: سوار شو بریم دیگه

ته با اخم سرش و تکون داد و پشت جونگ کوک نشست

تا خونه هیچ حرفی نزدن وقتی وارد خونه شدن تهیونگ نتونست خودش و نگه داره وسایلش و گوشه خونه پرت کرد و گفت: این زخم کوفتی رو دستت برای چیه

جونگ کوک کتش و در آورد با سردی گفت :هیچی

ته پوزخندی زد و گفت: پس اون لکه قرمز رو لباست برای چیه نکنه سسه؟

جونگ کوک از سوال و جواب های ته عصبانی شده بود و این آنزیم چیزی بود که برای امروز نیاز داشت تا منفجر بشه کتش و که داشت تو دستش فشار میداد پرت کرد و گفت: منظورت از این کنایه ها چیه ها؟
ته با خشم به سمتش رفت و گفت: کنایه؟؟؟ دیر کردنت به کنار .. این دستای زخمی برای چین جونگ کوک هان؟؟؟
جونگ کوک نفس حرصی کشید و تو چشمای شبرنگ تهیونگ خیره شد بعد گفت: رفتم پدر اون معلمی که بهت چشم داشت و در آوردم
چشمای ته درشت تر از قبل شد: چی؟؟؟

Kookv Mr And Mr Jeon [ Complete ]Where stories live. Discover now