قسمت بیستم

9.9K 1.3K 193
                                    

ماه ششم

تهیونگ داشت لباس هایی که امروز خریده بود و نگاه میکرد تو این به ماه همه خرید ها رو تنهایی انجام داده بود چون جونگ کوک خیلی درگیر کار تو یه شرکت بود
در اصل مدت ها تلاش کرد تا بتونه اون کار و بگیره
البته که به تحصیلات بیشتری نیاز داشت اما قبولش کرده بودن و جونگ کوک قرار بود درسش رو هم همراهش بخونه

تهیونگ لباس ها رو از روی تخت جمع کرد و تو کمد گذاشت

به محض بستن در کمد صدای باز شدن در و شنید
دستشو رو شکمش گذاشت و به سمت در دوید

شکمش اونقدر جلو نیومده بود اما دست گذاشتن رو شکمش باعث میشد حس امنیت داشته باشه

جونگ کوک در و بست و با آغوش باز تهیونگ مواجه شد
خنده کوتاهی کرد و همسرش و بغل کرد
دماغش و به گردن ته مالید و گفت: بازم عطر من و زدی که

ته سرش و رو شونه کوک گذاشت و گفت: مال خودمه

جونگ کوک کمرش و نوازش کرد و گفت: همه چی من مال توئه

تهیونگ هومی کرد و گفت: دلم برات تنگ شده بود

جونگ کوک لبخندی زد و گفت: منم

ته نفس عمیقی کشید و گفت: چرا اینقدر تو مدرسه من و اذیت میکردی هنوز باورم نمیشه توئی که رو دستم سوسک انداخت همون کسیه که الان بهم میگه دلش برای من تنگ شده

جونگ کوک خندید و گفت: بیب اون زمان گذشته دیگه

ته با صدای آرومی گفت: تو خیلی من و اذیت میکردی خیلی حرصم میدادی

جونگ کوک ازش جدا شد و چشم هاش بوسید و گفت: تو هم کم منو اذیت نکردی توله

تهیونگ لبخندی زد و گفت: خوشم میاد بهم بگی توله

جونگ کوک ابرو بالا انداخت و گفت: منم خوشم میاد توله صدات کنم ولی ..... تو تخت

ته بهش نگاه کرد و گفت: تو به غیر از تخت به چیز دیگه ای هم فکر می‌کنی؟؟؟
جونگ کوک دستش و رو شونه ته انداخت و گفت: هوووم تهیونگ در تخت ..... سکس در تخت ..... سکس با تهیونگ ......

تهیونگ جلوی دهنش و گرفت و گفت: بسه بسه منحرف

جونگ کوک دست ته رو برداشت و گفت: اینکه بخوام با همسرم عشق بازی کنم فکر انحرافیه؟؟؟

تهیونگ از بغلش در اومد و گفت: آره هست

خواست بره که ته کوک دستش و کشید و بغلش کرد

ته بهش نگاه کرد و گفت: چیکار می‌کنی

جونگ کوک دستش رو گودی کمر ته کشید و گفت: می‌خوام منحرف شم

تهیونگ چشماش و چرخوند و گفت: همیشه

جونگ کوک فکش و گرفت و با یه بوسه ساکتش کرد
تهیونگ نمیتونست منکر حسی بشه که هنوز بعد از بار ها سکس با جونگ کوک بهش دست میداد
اون همیشه مشتاق بود
همیشه تشنه
جونگ کوک لبای ته رو با حرص تو دهن کشید و نفس داغش و رو صورت پسر خالی کرد
ته دستاش و از ساعد جونگ کوک رد کرد و بازو های درشتش چنگ زد
جونگ کوک آروم جدا شد و گفت: باید بریم رو تخت نمی‌خوام به کمرت فشار بیاد

Kookv Mr And Mr Jeon [ Complete ]Where stories live. Discover now