_ جونگ کووووووووک
جونگ کوک که تو هال داشت با گوشیش بازی میکرد با ترس به ته که پست سرش وایساده بود نگاه کرد و گفت: چی شده؟؟
ته نگاه حرصی به جونگ کوک کرد و گفت: مگه نگفتم شیر بی صاحاب آشپزخونه رو درست کنجونگ وو نگاهی به لباس خیس ته کرد و گفت: آخ یادم رفت
ته نفس عمیقی کشید و گفت: خدایا از دست این بشر چیکار کنم
جونگ کوک لبخند زیبایی زد و گفت: عشق و حال کنته خیزی برداشت تا جونگ کوک و بگیره که با خنده دخترش متوقف شد
صدای شیرینی که جدیدا تو خونشون شنیده میشدجئون تهگوک
جونگ کوک با دیدن دخترش که از خواب بیدار شده بود و خودش و تا هال رسونده بود لبخند زد و به سمتش دوید
دختر و بغل کرد و چرخید
تهگوک جیغ میزد و میخندید
تهیونگ که به کلی همه چی یادش رفته بود محو اون دو نفر شده بود جونگ کوک به سمت ته اومد و گفت: یادم رفت بهت بگم امروز نامجین و یونمین میان که تهگوک و ببیننته رو به جونگ کوک با لبخند فیکی گفت: پس امشب خودت باید غذا درست کنی عزیززززززززززززززززززم
جونگ کوک چشماش و چرخوند و گفت: تو هم فقط منتظر یه اشاره ای تا همه چیو بندازی گردن من خیلی خوب تو تهگوک و بخوابون من میرم یکم خرید کنم
تهیونگ تهگوک و بغل کرد و گفت: باشه
جونگ کوک گونش و بوسید و گفت: دوست دارمته به سمت اتاق تهگوک رفت و گفت: فکر نکن یادم میره شیر و درست نکردی
جونگ کوک با قیافه ناراحتی گفت: من شوهرتم یکم با من مهربون باش
ته به لباس خیسش اشاره کرد و گفت: منم شوهرتم تو هم یکم به فکر من باش
جونگ کوک که دید این بحث به جایی نمیرسه هوفی کشید و گفت: خیلی خوب..... تسلیم تو بردی
تهیونگ خندید و بوسه سبکی رو لبای کوک گذاشت
جونگ کوک لبخند محوی زد و گفت: خیلی خوب بسه خر شدمته خندید و به سمت اتاق رفت
بعد از رفتنش چند ثانیه جونگ کوک همون جا موند
لبخند شیرینی زد و رفت تا لباس بپوشهساعت هفت شب
نامجون دماغش و به تهگوک مالید و گفت: کیوت
تهگوک خندید و دستاش و رو سر نامجون گذاشت
همون جوری که نامجون داشت باهاش بازی میکرد
جین مقابلش ظاهر شد و گفت: بده بچه رو میخوام ببرم عوضش کنمجیمین که کنار نامجون نشسته بود با تعجب به جین که خیلی ناراحت بود نگاه کرد
نامجون بدون حرفی تهگوک و به جین داد
جیمین بلند شد و دنبال جین رفت خر دو وارد اتاق شدن
جین بدون هیچ حرفی مشغول عوض کردن پوشک تهگوک شد
جیمین دست رو شونش گذاشت و گفت: چی شده جینا
جین سرش و تکون داد و با صدای بغض آلودی گفت: هیچی
اما جیمین به حرفش اعتماد نکرد جین و بغل کرد و همون لحظه بغض کرد ترکید
جیمین سرش و نوازش کرد و گفت: همه چیز درست میشه قول میدم
جین از جیمین جدا شد و اشکاش و پاک کرد و گفت: نامجون ..... من امروز یه گل تو ماشینش پیدا کردمجیمین لبخند زد و گفت: شاید برای تو بوده
جین سرش و تکون داد و گفت: نه مال من نیست چون نه روز تولدمه نه سالگرد ازدواجموندر به آرومی باز شد نامجون با همون شاخه گل وارد اتاق شد و گفت: درسته که نه تولدته نه سالگرد ازدواجمون ولی امروز روزییه که برای اولین بار هم و دیدیم
جیمین لبخند خوشحالی زد و به چهره متعجب جین نگاه کرد
سوکجین خودش و تو بغل نامجون انداخت و گفت: عوضی اشغال خیلی من و ترسوندینامجون محکم بغلش کرد و گفت: تو عشق من بودی همیشه هم عشق من میمونی
یونگی که پشت نامجون بود گفت: حالا وسط حرفای عاشقانتون کی باید اون بچه رو عوض کنه؟؟؟
جیمین اخم ریزی کرد و گفت: حتما باید می ریدی وسط این لحظه عاشقانه عزیزمیونگی به تهگوک که داشت با خنده نگاهش میکرد اشاره کرد و گفت: خوب اول اون بچه رو ببندید بعد
جیمین دستی تو موهاش کشید و گفت: وقت شناسیت افتضاحه
یونگی با پوکری گفت: حالا هر چی
و از اون جا رفتجونگ کوک گوشت های سرخ شده رو کنار گذاشت و رو به ته که داشت با گوشیش بازی میکرد گفت: یکم کمک من کنی بد نمیشه ها
ته نگاه مظلومی کرد و لباش و آویزون کرد
جونگ کوک به حالت بچگونه همسرش خندید و گفت: شیرین نشو تهیونگا برات خوب نیستته نگاه شیطونی کرد و گفت: چرا خوب نیست ددی ؟؟؟
جونگ کوک نگاه سلطه گری کرد و زبونش و رو لبش کشید و گفت: شیطون نشو جوجهتهیونگ یکم به عقب خم شد و پاهاش و تو هم قفل کرد تا نمای بهتری از بدنش و به کوک بده
بعد گفت: اگه شیطون بشم دیک ددی و به دست میارم ؟؟؟؟جونگ کوک نگاه حرصی به پسر روبروش کرد و گفت: امشب به فاک میری تهیونگ
ته خندید و گفت: منتظرم ددی
و از آشپزخونه خارج شداممممممم یکم کم شد ولی دیگه به بزرگی خودتون ببخشید 🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺
منتظر نظرتون هستم اگه هم دوسش داشتید ووت بدید من و خوشحال کنید
💖💖❤️🖤🖤🌹💗🌺🍭💕♥️🍭🌺🌹🖤❤️💖💖💖😍😍😍😍🍫🍫🍫🍬🌈😘🌈🍬😈😍😍😂😂😂😂🥰🥰💗💗🤩😍🌹🌹🌺♥️💕😘🌈🌈🌺🌺😂🥰💗🍫💖🖤🌹🍭♥️💖💗💗💓💞💕
YOU ARE READING
Kookv Mr And Mr Jeon [ Complete ]
Fanfictionآقا و آقای جئون🍸 دو تا دشمن دو تا پسر یه کراش بچگونه یه سو تفاهم و یه ازدواج اجباری چجوری قراره با هم کنار بیان؟؟؟؟ زوج ها: کوکوی ویکوک سوییچ ( هر دو میتونن تاپ باشن ) نامجین یونمین ژانر: روزمره مدرسه ای طنز اسمات🔞🔞🔞🔞 امپرگ ته