قسمت بیست و دوم

8.8K 1.3K 304
                                    


_ جونگ کووووووووک

جونگ کوک که تو هال داشت با گوشیش بازی میکرد با ترس به ته که پست سرش وایساده بود نگاه کرد و گفت: چی شده؟؟
ته نگاه حرصی به جونگ کوک کرد و گفت: مگه نگفتم شیر بی صاحاب آشپزخونه رو درست کن

جونگ وو نگاهی به لباس خیس ته کرد و گفت: آخ یادم رفت

ته نفس عمیقی کشید و گفت: خدایا از دست این بشر چیکار کنم
جونگ کوک لبخند زیبایی زد و گفت: عشق و حال کن

ته خیزی برداشت تا جونگ کوک و بگیره که با خنده دخترش متوقف شد
صدای شیرینی که جدیدا تو خونشون شنیده میشد

ته خیزی برداشت تا جونگ کوک و بگیره که با خنده دخترش متوقف شدصدای شیرینی که جدیدا تو خونشون شنیده میشد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جئون تهگوک

جونگ کوک با دیدن دخترش که از خواب بیدار شده بود و خودش و تا هال رسونده بود لبخند زد و به سمتش دوید
دختر و بغل کرد و چرخید
تهگوک جیغ میزد و می‌خندید
تهیونگ که به کلی همه چی یادش رفته بود محو اون دو نفر شده بود جونگ کوک به سمت ته اومد و گفت: یادم رفت بهت بگم امروز نامجین و یونمین میان که تهگوک و ببینن

ته رو به جونگ کوک با لبخند فیکی گفت: پس امشب خودت باید غذا درست کنی عزیززززززززززززززززززم

جونگ کوک چشماش و چرخوند و گفت: تو هم فقط منتظر یه اشاره ای تا همه چیو بندازی گردن من خیلی خوب تو تهگوک و بخوابون من میرم یکم خرید کنم

تهیونگ تهگوک و بغل کرد و گفت: باشه
جونگ کوک گونش و بوسید و گفت: دوست دارم

ته به سمت اتاق تهگوک رفت و گفت: فکر نکن یادم می‌ره شیر و درست نکردی

جونگ کوک با قیافه ناراحتی گفت: من شوهرتم یکم با من مهربون باش

ته به لباس خیسش اشاره کرد و گفت: منم شوهرتم تو هم یکم به فکر من باش

جونگ کوک که دید این بحث به جایی نمیرسه هوفی کشید و گفت: خیلی خوب..... تسلیم تو بردی

تهیونگ خندید و بوسه سبکی رو لبای کوک گذاشت
جونگ کوک لبخند محوی زد و گفت: خیلی خوب بسه خر شدم

ته خندید و به سمت اتاق رفت
بعد از رفتنش چند ثانیه جونگ کوک همون جا موند
لبخند شیرینی زد و رفت تا لباس بپوشه

ساعت هفت شب

نامجون دماغش و به تهگوک مالید و گفت: کیوت

تهگوک خندید و دستاش و رو سر نامجون گذاشت
همون جوری که نامجون داشت باهاش بازی میکرد
جین مقابلش ظاهر شد و گفت: بده بچه رو میخوام ببرم عوضش کنم

جیمین که کنار نامجون نشسته بود با تعجب به جین که خیلی ناراحت بود نگاه کرد
نامجون بدون حرفی تهگوک و به جین داد
جیمین بلند شد و دنبال جین رفت خر دو وارد اتاق شدن
جین بدون هیچ حرفی مشغول عوض کردن پوشک تهگوک شد
جیمین دست رو شونش گذاشت و گفت: چی شده جینا
جین سرش و تکون داد و با صدای بغض آلودی گفت: هیچی
اما جیمین به حرفش اعتماد نکرد جین و بغل کرد و همون لحظه بغض کرد ترکید
جیمین سرش و نوازش کرد و گفت: همه چیز درست میشه قول میدم
جین از جیمین جدا شد و اشکاش و پاک کرد و گفت: نامجون ‌‌‌‌..... من امروز یه گل تو ماشینش پیدا کردم

جیمین لبخند زد و گفت: شاید برای تو بوده
جین سرش و تکون داد و گفت: نه مال من نیست چون نه روز تولدمه نه سالگرد ازدواجمون

در به آرومی باز شد نامجون با همون شاخه گل وارد اتاق شد و گفت: درسته که نه تولدته نه سالگرد ازدواجمون ولی امروز روزییه که برای اولین بار هم و دیدیم

جیمین لبخند خوشحالی زد و به چهره متعجب جین نگاه کرد
سوکجین خودش و تو بغل نامجون انداخت و گفت: عوضی اشغال خیلی من و ترسوندی

نامجون محکم بغلش کرد و گفت: تو عشق من بودی همیشه هم عشق من میمونی

یونگی که پشت نامجون بود گفت: حالا وسط حرفای عاشقانتون کی باید اون بچه رو عوض کنه؟؟؟
جیمین اخم ریزی کرد و گفت: حتما باید می ریدی وسط این لحظه عاشقانه عزیزم

یونگی به تهگوک که داشت با خنده نگاهش میکرد اشاره کرد و گفت: خوب اول اون بچه رو ببندید بعد

جیمین دستی تو موهاش کشید و گفت: وقت شناسیت افتضاحه

یونگی با پوکری گفت: حالا هر چی
و از اون جا رفت

جونگ کوک گوشت های سرخ شده رو کنار گذاشت و رو به ته که داشت با گوشیش بازی میکرد گفت: یکم کمک من کنی بد نمیشه ها

ته نگاه مظلومی کرد و لباش و آویزون کرد
جونگ کوک به حالت بچگونه همسرش خندید و گفت: شیرین نشو تهیونگا برات خوب نیست

ته نگاه شیطونی کرد و گفت: چرا خوب نیست ددی ؟؟؟
جونگ کوک نگاه سلطه گری کرد و زبونش و رو لبش کشید و گفت: شیطون نشو جوجه

تهیونگ یکم به عقب خم شد و پاهاش و تو هم قفل کرد تا نمای بهتری از بدنش و به کوک بده
بعد گفت: اگه شیطون بشم دیک ددی و به دست میارم ؟؟؟؟

جونگ کوک نگاه حرصی به پسر روبروش کرد و گفت: امشب به فاک میری تهیونگ
ته خندید و گفت: منتظرم ددی
و از آشپزخونه خارج شد




اممممممم یکم کم شد ولی دیگه به بزرگی خودتون ببخشید 🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺
منتظر نظرتون هستم اگه هم دوسش داشتید ووت بدید من و خوشحال کنید
💖💖❤️🖤🖤🌹💗🌺🍭💕♥️🍭🌺🌹🖤❤️💖💖💖😍😍😍😍🍫🍫🍫🍬🌈😘🌈🍬😈😍😍😂😂😂😂🥰🥰💗💗🤩😍🌹🌹🌺♥️💕😘🌈🌈🌺🌺😂🥰💗🍫💖🖤🌹🍭♥️💖💗💗💓💞💕

Kookv Mr And Mr Jeon [ Complete ]Where stories live. Discover now