part 4

7.8K 1.2K 270
                                    



جونگ کوک هنوز بیدار بود
تصویر اون پسر معصوم از جلوی چشمش نمی رفت
نگاهش .... لبخندش .... همش به لبای جونگ کوک لبخند میآورد
هنوز هم عطر شیرین و خنک ته زیر دماغش بود اونم وقتی که برای اینکه براش بستنی خریده بود محکم بغلش کرده بود یا اون موقع که جونگ کوک و همراه خودش کشونده بود تا به یه جوجه غذا بدن جونگ کوک تموم اون لحظه ها رو به یاد داشت

براش عجیب بود که چطور همچین چیزای کوچیکی دلش و خوشحال می‌کنه و باعث میشه به راحتی بخنده

پلک هاش داشت سنگین میشد به پهلو چرخید و چشماش و آروم بست

نفس های گرمی و رو صورتش حس میکرد هنوز خیلی خسته بود ولی چشماش و باز کرد با دیدن تصویر روبروش نفسش بند اومد
این قطعا یه رویا بود ولی باز هم خوب بود

دستشو آروم رو پوست روشن پسر کشید ته کوچولو اروم چشماش باز کرد و با یه لبخند مسحور کننده به جونگ کوک نگاه کرد
بی‌اختیار رو لبای جفتشون لبخند نشست
بیدار شدن کنار این پسر معصوم بیشتر از چیزی که فکر میکرد لذت بخش بود
آرامش عجیبی داشت اینقدر که طمع داشتن این پسر و تو سرش انداخته بود
تو چشمای ته غرق شده بود که گرمای لبای تهیونگ و رو لباش حس کرد
پلک هاش و رو هم گذاشت و از گرمای لبای پسر وجودش و پر کرد دستش و رو بدنش گذاشت و آروم نوازش کرد حرکت لباشون مثل یه ریتم عاشقونه آروم و لطیف بود
جونگ کوک آروم لبای صورتی پسر و می‌بوسید و برای لمس بیشتر مشتاق تر میشد

اما وقتی چشماش و باز کرد دیگه نه اثری از پسر بود نه عطر خنکش
تمام ذوقش برای یه لحظه کور شد
تصور و رویای زندگی با اون پسر جوری به دلش نشسته بود که الان که می دونست همش خواب بوده دلش میخواست خودش و به تخت بکوبه همین کار رو هم کرد سرش و تو بالشت فرو کرد و با مشت به تخت کوبید


🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈



روز بعد

_ یا جئون فاکینگ جونگ کوک بلند شو الان برای رفتن به مهد کودک دیرت میشه گنده بک

جونگ کوک تکونی خورد ولی بازم بلند نشد این یه اتفاق نادر بود که یونگی زودتر از جونگ کوک بیدار شده بود اما دو تا دلیل داشت یکی اینکه جونگ کوک دیشب خیلی دیر خوابیده بود یکی دیگه هم اینکه یونگی دلش میخواست دوباره اون معلم اتو کشیده رو ببینه که خودش انکارش میکرد

یونگی وقتی دید جونگ کوک بلند نمیشه پتو رو محکم کشید و لگد محکمی بهش زد بعد با صدای بلندی گفت:پسره مسخره بلندشو ببینم من از خواب نازنینم زدم تا تو رو برسونم اون وقت تو هنوز اینجا خوابیدی

جونگ‌‌کوک با غر غر چشماش و باز کرد با دیدن تیپ برادرش چشماش چهار تا شد و نیم خیز شد


Kookv Little's School [ Completed ]Where stories live. Discover now