part 19

5.4K 832 381
                                    

سولار که داشت برای رفتن به سر کار آماده میشد دید ته هم داره آماده میشه با تعجب گفت:کجا میری ته ته

سولار که داشت برای رفتن به سر کار آماده میشد دید ته هم داره آماده میشه با تعجب گفت:کجا میری ته ته

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

تهیونگ به خواهرش نگاه کرد و گفت: دارم میرم پیش کوکی

سولار خندید و گفت: شما دارید با هم ازدواج می کنید جلوی بچه ها هم میخوای بهش بگی کوکی

این از عادت های جدید بود که سولار مدام سر به سرش میذاشت

ته با خجالت سرش و پایین انداخت و گفت: نونااااا

سولار کیفش و برداشت و گفت: فقط یادت باشه قبل از اینکه بهش بگی میتونی حامله شی یه چیز شیرین پیشت داشته باشی چون مطمئنم قراره غش کنه

ته با اعتراض گفت: نوناااااااااااااا اذیتم نکن

سولار چیزی نگفت و از خونه بیرون رفت
ته نگاهی به گوشیش کرد و دید جونگ کوک پیام داده
« خرس کوچولو کجایی »

ته به لقبی که کوکی بهش داده بود خندید و براش نوشت « دارم میام »

جونگ کوک که تو ماشینش نشسته بود و منتظر ته بود به ساعتش نگاه کرد
هنوز تا زمانی که ته گفته بود خودش و میرسونه مونده بود
نگاهی به خیابون خلوت کرد و ته رو ندید
نگاهی به عروسکی که برای ته خریده بود و رو صندلی عقب گذاشته بود کرد

چیزایی که دیشب برای ته خریده بود
با یه بسته شکلات که مطمئن بود عاشقش میشه همین جوری که داشت بی دلیل لبخند میزد ته در ماشین و باز کرد و با لبخند گفت: سلام جونگ کوکی

جونگ کوک خودش و جلو کشید و ته رو محکم بغل کرد و گفت: دلم برات تنگ شده بود
ته بغلش کرد و گفت: ما دیشب هم با هم بودیم کوکی

جونگ کوک ازش جدا شد و گفت: دیگه فتید نداره باید با هم تو یه خونه زندگی کنیم

ته با تعجب گفت: ولی .....

جونگ کوک ماشین و روشن کرد و گفت: نه من دیگه نمیتونم بیشتر از این از تو دور بمونم می‌خوام همین آخر هفته ازدواج کنیم
ته با چشمای درشت شده بهش خیره شد اما نتونست چیزی بگه سر آخر با صدای آرومی گفت: ولی خیلی زوده

جونگ کوک خرس و گرفت و به ته داد و بعد گفت: این برای توئه

ته با خنده خرس و تو بغلش چلوند و گفت: خیلی خوشگله جونگ کوکی

Kookv Little's School [ Completed ]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora