_ یونگیییییییییییییییی
یونگی با آروم ترین حالت ممکن به سمتش چرخید و بهش نگاه کرد
لباس معمولی. داشت و وسط سالن وایساده بودهوسوک چرخی زد و گفت: چطوره
یونگی نگاهی به سر تا پای لباس کرد
از اول امروز که برای عروسی کوکوی اومده بودن خرید یونگی مدام به لباس هایی که میپوشید گیر میداد دلیلش هم فروشنده ای بود که به هوسوک گفته بود شما هر چی بپوشید بهتون میاد
قبل از اینکه یونگی بتونه ایرادی رو لباس بذاره هوسوک با صدای آرومی گفت: همین و قبول کن قول میدم تو ماشین برات بلو جاب برم
ابرو بالا انداخت تا یونگی ترغیب کنه یونگی هومی کرد و گفت: خیلی خوب همین خوبه
هوسوک نفس راحتی کشید و رفت تا لباس و حساب کنه
یونگی چند دقیقه زودتر تو ماشین نشسته بود هوسوک خرید ها رو پشت گذاشت و خودش جلو نشست یکم دستاش و کش داد و گفت: چقدر خسته شدم چند ساعته بیرونیم
یونگی شونه بالا انداخت و گفت: شاید دو ساعت
هوسوک با صدای آرومی گفت: بیا بریم خونه من گشنمه
یونگی نیشخندی زد و گفت: جدی؟؟؟
هوسوک با تعجب گفت: منظورت چیه
یونگی ماشین و روشن کرد و با سرعت روند
هوسوک تازه یادش اومد که چه قولی به یونگی داده و
فاک
یونگی هیچوقت موقع بلو جاب مهربون نبود و هوسوک میدونست دهنش قراره به فاک برهتو کوچه خلوتی پشت یه ساختمون مگه داشت کمربندش و باز کرد و گفت: شروع کن آقا معلم
هوسوک کمربندش و باز کرد و دستش و رو دیک یونگی کشید سرش و جلو آورد و لبای ظریفش و آروم بوسید
یونگی بدنش و در آغوش گرفت و لبای دوست پسرش و آروم مکید
هوسوک فشار کمی به دیک یونگی آورد و نفس های داغش و رو لبش حس کرد
لبای یونگی به بازی گرفت و دستش و از تو شلوار رد کرد
پریکامش دستش و خیس میکرد و حرکت و راحت تر
یونگی زبونش و رو دندون های ردیف و سفید هوسوک کشید وارد دهنش کرد
هوسوک انگشتش و رو نوک دیک کشید محکم پمپش کرد
YOU ARE READING
Kookv Little's School [ Completed ]
Fanfictionمدرسه کوچولو ها🍸 زوج : کوکوی سپ ژانر: روزمره لیتل فلاف اسمات یه مدرسه شیرین و بامزه که توش لیتل ها درس میخونن جئون جونگ کوک معلم خوب و حرفه ای برای یه سری مسائل پاش به این مدرسه باز میشه کامل شده