part 22

5K 742 251
                                    

تقریبا صبح شده بود و جونگ کوک کم و بیش هوشیار بود به پهلو چرخید و دید فرشتش کنارش خوابیده لبخدذی زد و پیشونیش و بوسید اما همین بوسه ساده برای بیدار کردن ته کافی بود
ته ته خواب سبک بود و همیشه به راحتی بیدار می‌شد

ته چشمای خواب آلوش و باز کرد و به جونگ کوک نگاه کرد لبخند کوچیکی زد و خودش و تو آغوش کوک قایم کرد

جونگ کوک موهاش و ناز کرد و گفت: خوب خوابیدی ؟؟؟

ته سرش و آروم تکون داد ولی حرفی نزد
جونگ کوک کمرش و نوازش کرد و گفت: میخوای بری حموم تا منم یه صبحونه برات درست کنم یا خیلی گشنته

ته با صدای آرومی گفت: اول غذا

جونگ کوک لبخندی زد و گفت: چشم عزیزم من میرم صبحونه رو آماده کنم

ته بالاخره از آغوش جونگ کوک خارج شد و گذاشت از روی تخت بلند شه

جونگ کوک از روی تخت بلند شد و بعد از دستشویی و مسواک زدن به سمت آشپزخونه رفت
لباس کاملی نداشت و همین باعث میشد ته بیشتر خجالت بکشه
گرچه جونگ‌‌کوک اصلا متوجه نشد

ته بعد از رفتن کوک وارد دستشویی شد و با دیدن کبودی های رو گردنش لبخندی زد و صورتش و شست

جونگ کوک درگیر درست کردن قهوه بود که حس کرد ته از پشت بغلش کرده

با مهربونی دستش و نوازش کرد و گفت: دیگه تمومه لاو این قهوه دم بکشه غذا میخوریم

ته گونش و به شونه جونگ کوک مالید و گفت: هوم

جونگ کوک که از رفتار های ته غرق لذت شده بود گفت: دوست داری بعد از ظهر بریم بیرون یا میخوای خونه استراحت کنی

ته با صدای آرومی گفت: می‌خوام اینجا بمونم

جونگ کوک برای خودش و ته قهوه ریخت و پشت میز نشستن

وقتی صبحونشون و شروع کردن گوشی جونگ کوک صدا کرد و جفتشون بهم نگاه کردن

جونگ کوک گوشیش و برداشت و پیام و باز کرد
برادرش بود
«جونگ کوکا امشب خونه من و هوسوک مهمونیه جفتتون بیاید »

جونگ کوک رو به ته گفت: هیونگ میگه امشب خونش مهوونیه

ته با تعجب گفت: چرا

جونگ کوک شونه بالا انداخت و گفت: نمی‌دونم

ته با خنده گفت: شاید عروسیه

جونگ کوک که پنکک تو دهنش بود خندید و گفت: آره شاید

هر دو به شوخی از حرف گذشتن اما چی میشد اگه حرفشون واقعی میشد

_____________________

هوسوک با خستگی خودش و روی تخت انداخت و گفت: لعنت بهت یونگی کمرم شکست

Kookv Little's School [ Completed ]Where stories live. Discover now