part 15

5.9K 883 198
                                    

جونگ کوک با لبخند بزرگی که رو لبش بود وارد خونه شد
یونگی که سرش تو گوشی بود و رو مبل نشسته با تعجب به برادرش نگاه کرد
جونگ کوک خودش و رو مبل پرت کرد و نفس عمیقی کشید و دوباره لبخند زد
یونگی گوشی و کنار گذاشت و گفت: خوب بگو ببینم چی شد

جونگ کوک نگاهی به یونگی کرد و محکم بغلش کرد
یونگی با تعجب بهش نگاه کرد و گفت: مگه به پیشنهاد ازدواجت جواب مثبت داده که ذوق مرگ شدی؟؟؟
جونگ کوک ازش جدا شد و گفت: بهش اعتراف کردم

یونگی ابرو بالا انداخت و گفت: آفرین
جونگ کوک دوباره رو مبل پخش شد و گفت: وای هیونگ ....

یونگی منتظر ادامه جملش بود اما جونگ کوک تو افکار خودش غرق بود جوری که اصلا یادش رفت هیونگش منتظره
یونگی نگاه تاسف باری بهش کرد و گفت: واقعا از دست رفتی

جونگ کوک بهش لبخند زد و گفت: یونگی هیونگ .....
یونگی دیگه نذاشت برای بار دوم هم ضایع بشه پس از روی مبل بلند شد و گفت: من میرم بخوابم غذا هم هست

جونگ کوک با صدای بلندی خندید و گفت: هیونگ ازم نا امید نشو من هنوز سالمم فقط داشتم اذیتت میکردم

یونگی آهی کشید و گفت: همین یعنی دیوانه شدی

جونگ کوک دوباره خندید و گفت: فقط خیلی خوشحالم چون ته به اعترافم واکنش بدی نشون نداد ‌..... همه چی خیلی بهتر از چیزی که تصور میکردم پیش رفت

یونگی به اپن تکیه داد و گفت: خوب دیگه چی شد

جونگ کوک به سمتش چرخید و گفت: اول از همه براش گفتم که قبلاً تو هیچ رابطه جدی ای نبودم تا یه موقع فکری نکنه

یونگی خنده ای کرد و گفت: شوهر ذلیل

جونگ کوک قیافه پوکری گرفت و گفت: مثلا خودت باشی این کار و نمی‌کنی؟؟؟ هنوز یادم نرفته چجوری داشتی به هوسوک هیونگ ثابت میکردی لوسی رفیق و همکارته ..... اگه باور نمی‌کرد جلوش زانو می‌زدی و گریه می‌کردی

یونگی سرفه ای کرد و گفت: خوب دیگه چی شد

جونگ کوک لبخند زیبایی زد و گفت: بعدش با هم یکم حرف زدیم و میلک شیک خوردیم ..... و فکر کنم که بتونم بازم سر قرار ببرمش .... فقط نمی‌دونم کجا

یونگی خمیازه ای کشید و گفت: فعلا بیا بخواب چون فردا باید برای مهمونی آماده شی

جونگ کوک تازه یادش اومد که قراره همه بچه ها مدرسه رو تو خونش دعوت کنه و یه مهمونی کوچیک بگیره

♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️

ته وارد خونه شد و دید خواهرش منتظر وایساده
سولار با ذوق گفت: خوب چی شد بیا تعریف کن

ته یکم خجالت کشید و گفت: چیزی نشد ....
سولار دستش و کشید و رو مبل نشوند بعد گفت: از اول برام تعریف کن

Kookv Little's School [ Completed ]Where stories live. Discover now