هوسوک داشت تو اتاق خواب کوچیکش قدم میزد
مدام موهاش و شونه میکرد خودش و تو آینه چک میکرد
استرس زیادی داشت
درسته بار اولش نبود اما بازم حس میکرد یه مشکلی هست
نمیدونست کی قراره از شر این افکار راحت بشهدر اتاق باز شد و هوسوک از تو آینه به یونگی که داشت در و می بست نگاه میکرد سرش پایین بود و حواسش به هوسوک نبود
یونگی در و بست و رو تخت خوابیدهوسوک چرخید و بهش نگاه کرد.....
نکنه نمیخواست کاری بکنه .....بزاقش و قورت داد و رو تخت کنار یونگی خوابید
طبق عادت همیشش سرش و رو شونه یونگی گذاشت و به چشمای بستش نگاه کرد
یونگی .....
کلمه ای که براش میخندید
گریه میکرد و نفس میکشیدنمیدونست چش شده اما دلش بدجور یونگی و تو خودش میخواست
اگه یونگی فرار نبود کاری بکنه پس خودش شروع میکردلباش و بیشتر به گوش یونگی نزدیک کرد و زیر گوشش و بوسید
یونگی لبخند مرموزی زد و ساکت موندهوسوک خودش و بالا تر کشید و نفسش و تو گردن یونگی خالی کرد و بوسه عمیق تری و رو گردن مرد گذاشت
یونگی دستش و تو موهای پسر فرو کرد و سرش و بیشتر به خودش فشار. داد
بوسه های پارتنرش حس خوبی داشت
آرامش عشق اعتمادهوسوک لاله گوشش و گاز گرفت و گفت: میخوامت یونگیا
یونگی به سمتش چرخید و نیشخندی زد و گفت: میخوای روش سواری کنی
هوسوک نگاهی به دیک یونگی کرد و لباش و آروم گاز گرفت
البته که می خواستیونگی نگاهی به لبای مرد کرد و دستش و رو دیکش کشید تصور لبای هوسوک دور دیکش سفتش میکرد
هوسوک سرش و جلو برد و لباشون و با هم مشغول کرد اما جنگ شیرین لباشون سر آخر به مبارزه زبون ها رسید
هوسوک زبونش و تو دهن یونگی چرخوند و دستش و بی صبرانه وارد شلوار یونگی کرد و دیک خیسش و پمپ کرد
یونگی شلوارش و کامل در آورد و سر هوسوک و پایین تر کشید
لبای تشنش و به گردن مرد رسوند و بوسه های بزرگ روش نشوند
هوسوک ناله آرومی کرد و گفت: اااه شتیونگی دستش و به بوت هوسوک رسوند و گفت: امشب نمیذارم در بری
هوسوک قبل از اینکه متوجه بشه چی شده رو تخت افتاد و یونگی لباش و با ولع بوسید
سر یونگی و تو دستش گرفت و موهاش و کشید دستای یونگی پایین تنه لاغر مرد و به راحتی لخت کرد
هوسوک که از نفس افتاده بود از بوسه جدا شد و گفت: ل...لوب
نیازی به گفتن نبود اما یونگی قابل اعتماد نبودیونگی سرش و تکون داد و از روی تخت بلند شد و با قوطی لوب برگشت همون جوری که داشت خودش و چرب میکرد گفت: حالا این نبود هم چیزی نمیشد
YOU ARE READING
Kookv Little's School [ Completed ]
Fanfictionمدرسه کوچولو ها🍸 زوج : کوکوی سپ ژانر: روزمره لیتل فلاف اسمات یه مدرسه شیرین و بامزه که توش لیتل ها درس میخونن جئون جونگ کوک معلم خوب و حرفه ای برای یه سری مسائل پاش به این مدرسه باز میشه کامل شده