با سردرد بدی از خواب بیدار شد... خب طبیعی بود... دیشب تا خرخره مست کرده بود!
خمیازه ی بزرگی کشید و لبه ی تخت نشست... گیج بود اصولا وقتی مست میکرد هیچی یادش نمیومد و وقتی هشیار میشد تا چند ساعت بعدش گیج میزد... از روی تخت بلند شد و از اتاق بیرون زد...یوتا پشت کانتر نشسته بود و مشغول قهوه خوردن بود با دیدن تیونگ با اون موهای ژولیده و صورت پر از پف خنده ی ارومی کرد
+صب بخیر هیونگ سر به هوا!
_صب بخیر...دسشویی کدوم ور بود؟
تیونگ گیج و منگ وسط پذیرایی ایستاده بود و اطراف رو نگاه میکرد... خنده ی یوتا بیشتر شد با دست در کوچیک سمت چپ رو نشون داد و از روی صندلی بلند شد
+برو بیا... منم برات یه قهوه میریزم مستی از سرت بپره
تیونگ سری تکون داد و به جایی که یوتا نشونش داد رفتپشت میز رو به روی یوتا نشسته بود و به بخار سفیدی که از ماگ قهوه ش بیرون میومد خیره شده بود... صدای جدی یوتا سکوت رو شکست
+چرا دیشب اینقد مست کردی؟ منیجرت میگفت یهو غیبت زد!
تیونگ سعی کرد با کوتاه ترین جواب ممکن یوتا رو دست به سر کنه
_چیز مهمی نبود
+چرت و پرت نگو تیونگ...هردومون میدونیم چقد مهم بوده که توی تودار بخاطرش اینطوری مث بچه دبیرستانیا گذاشتی و در رفتی اخرشم توی ی بار پیدات کردیم!
تیونگ آه خسته ای کشید... چی میگفت... میگفت علاقه ش به جهیون مثل یه ذغال افروخته داره ذره ذره میسوزودنش؟!
+مربوط به جهیونه؟!
تیونگ جا خورد... با چشمای گرد غرق تعجب به یوتا خیره شد
_چ... چی میگی... چرا... باید به اون... مربوط باشه
یوتا پوزخند معناداری زد
+تیونگ من شاید خودمو به بیخیالی بزنم ولی خر نیستم! میفهمم چی توی سرت میچرخه... میفهمم دردت چیه؟!
تیونگ که ترس لو رفتن راز بزرگش همه ی وجودش رو پر کرده بود همچنان توی گارد دفاعی خودش باقی بود
_چرا چرت و پرت میگی یوتا... نکنه جای من تو مستی!
یوتا که انگار صبرش به سر اومده بود دستش رو روی میز کوبید
+ تو جهیونو دوس داری...چشات داد میزنن
اشک توی چشمای درمونده ی تیونگ حلقه زد
_یوتا... یواشتر... میشنوه
نگاه یوتا سمت در بسته ی اتاق جهیون کشیده شد
+دیشب تا دیروقت بیدار بود...الان خوابه
یوتا دوباره نگاهش رو به تیونگ دوخت
+دیشب هم واسه همین رفتی تا خرخره مست کردی؟!
تیونگ مستاصل به موهاش چنگ زد و اونا رو با بیرحمی به عقب حل داد
YOU ARE READING
𝐃𝐨𝐧'𝐭 𝐜𝐚𝐥𝐥 𝐦𝐞 𝐡𝐲𝐮𝐧𝐠 ✥ 𝐣𝐚𝐞𝐲𝐨𝐧𝐠-𝐜𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞
Romance➷couple: jaeyong, johnten ➷genre: romance , slice of life ➷summary: اون همیشه مجبور بود تظاهر کنه چیزی جز هیونگ نیست ولی... به خودش که نمیتونست دروغ بگه هیچوقت جهیون رو به چشم یه دونسنگ ندید!