نمیدونست باید بابت این شانس خوشحال باشه یا ناراحت... صندلی جهیون دقیقا کنارش بود و اون پسر دوست داشتنی با عطر خنک جدیدش دقیقا کنارش نشسته بود...
این رایحه چقد برای تیونگ خوشایند بود... مثل خنکای نسیم بهاری که قلب داغش رو پر از حس سرزندگی میکرد
بی اختیار از زبونش پرید_عطر جدیدت خیلی خوبه...
تازه متوجه شده بود چی گفته ولی برای فرار دیر بود... جهیون سمتش چرخید و گونه هایی که حاله ی صورتی از خجالت روشون کشیده شده بود رو دید
دلش واسه پسر خجالتی کنارش ضعف رفت... هرچقد تلاش کرد باز هم نتونست جلوی نشستن لبخند روی لباش رو بگیره
+دوسش داری میدمش به تو هیونگ
تیونگ میخواست بگه «دوس دارم اونو از تو استشمام کنم» ولی بسختی جلوی خودش رو گرفت و به ارومی زمزمه کرد
_نه... واسه تو خوبه...
لبخند محو تیونگ پایان بخش این مکالمه ی کوتاه بود اما نگاه جهیون هنوز هم روی صورت تیونگ میچرخید... چقد دلگیر کننده بود... کسی که کل قلبش رو پر کرده بود نزدیکتر و دست نیافتنی تر از همیشه شده بود...
جهیون تاحالا اینقدر برای چیزی حسرت نخورده بود...
حسرت تصاحب این قلب مهربون...
حسرت دست کشیدن لای این موهای ابریشمی...
حسرت بوسیدن لبایی که مثل گلبرگهای رز ظریف و با طراوتن...زیر لب زمزمه کرد
+ خوش به حال اونی ک دوسش داری...
اون نجوا اونقد اروم بود که بین صحبت های بلند مهماندار محو شد و هیچوقت به گوش تیونگ نرسید...
نمیدونست چقد از مسیر گذشته... درواقع خودش رو با گوش دادن موسیقی سرگرم کرده بود تا کمتر به جهیون فکر کنه... نرمی چیزی رو که روی شونه ش حس کرد شوکه شد... سرش رو کمی کج کرد...گونه ش با نرمی دلچسبی برخورد کرد... موهای قهوه ای جهیون گونه ی تیونگ رو نوازش میکردن...
سرش رو کمی کج کرد و به صورت اروم جهیون که غرق خواب بود خیره شد... چقد اروم... چقد خواستنی... پوست روشن و سفیدش... چشمای کشیده و مژه های بلند مشکیش... این تصویر اونقد رویایی بود که تیونگ برای ثانیه ای حس کرد توی یکی از همون خواب های همیشگیشه...
دستش رو دراز کرد و به ارومی انگشتاش رو روی گونه ی جهیون کشید
نه... انگار رویا نبود... واقعیت بود... یه واقعیت شیرین اما زودگذر...دوست نداشت جهیون رو بیدار کنه...میخواست دستش رو برداره که انگشتاش بین حصار دست جهیون اسیر شد... ثانیه ای بعد سر انگشتای سردش روی لب های جهیون بودن و پسر جوونتر بوسه ی ارومی روشون نشوند...
زبون تیونگ بند اومده بود...باور نمیکرد اون نرمی که زیر انگشتاشه لبهای جهیونه...
دستش رو با دستپاچگی عقب کشید و با لکنت شروع به صحبت کرد
YOU ARE READING
𝐃𝐨𝐧'𝐭 𝐜𝐚𝐥𝐥 𝐦𝐞 𝐡𝐲𝐮𝐧𝐠 ✥ 𝐣𝐚𝐞𝐲𝐨𝐧𝐠-𝐜𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞
Romance➷couple: jaeyong, johnten ➷genre: romance , slice of life ➷summary: اون همیشه مجبور بود تظاهر کنه چیزی جز هیونگ نیست ولی... به خودش که نمیتونست دروغ بگه هیچوقت جهیون رو به چشم یه دونسنگ ندید!