18

595 130 172
                                    

در اتاق رو بی صدا باز کرد و داخل رفت... تیونگ هنوز هم توی یه خواب عمیق شیرین روی تخت جهیون اروم گرفته بود...

به ارومی لبه ی تخت نشست و مشغول نوازش ابریشم های قهوه‌ای تیونگ شد

_پری کوچولو نمیخوای بیدار شی؟

تیونگ ناله ی بمی کرد و دوباره صورتش رو توی بالشت قایم کرد

_نگاش کن... خوبه توی حمام کاریت نکردم اینقد هلاک شدی!

+شات عاپ جونگ جهیون... یادت رفته ازت بزرگترم؟

صدای تیونگ دو رگه و خوابالو بود... جهیون سرخوش خندید... خوشحال بود تونسته پسرک رو بیدار کنه

_پاشو مامان میز ناهار رو چیده... یخ میکنه

تیونگ با شنیدن واژه ی مامان مثل برق گرفته ها از جا پرید و صاف روی تخت نشست

+چییی؟؟ مگه من چقد خوابیدم؟ ینی الان ظهره... واستا ببینم مامانت اومده... فاک... حالا چیکار کنم

جهیون از اون دستپاچگی کیوت تیونگ خنده ش بیشتر شد

_هی هی بیبی اروم باش... چیزی نیست که... تو هنوزم جلوی بقیه هیونگ منی! فقط طبیعی باش...

+ لباسام کجاس جهیون... باید بپوشم شون

جهیون با تعجب پرسید

_چرا مگه لباسای تنت راحت نیستن؟

+جهیونا... انتظار داری با شلوارک یه وجبی و تیشرت اور سایزت پاشم برم جلوی مادرت؟!

_خب اره!

+جهیوووون...

_باشه باشه... روی اویزه عزیزم... الان میارمش

اب دهنش رو قورت داد و چاپستیک ها رو با دست راستش محکم گرفت... خانوم جانگ با لبخند گرم تیکه گوشتی رو توی بشقاب تیونگ گذاشت

-بخور تیونگا... چرا با غذات بازی میکنی؟

تیونگ دستپاچه تیکه گوشت رو با کمی برنج برداشت و توی دهنش گذاشت

+میخورم... ممنون خانوم جانگ... خیلی خوشمزه س

-بخور پسرم... اینقد شماها فعالیت بدنی دارید که هرچی میخورید دو روزه اب میشه... همین یونهو... وقتی اومد پوست استخون بود

جهیون خندید و حرف مادرش رو تکمیل کرد

_هیونگ... هرچی توی اون دو ماه برای دراما وزن کم کرده بودم اینجا دو برابر اضافه کردم

تیونگ کوتاه خندید... صدای ظریف دخترونه ای توجهش رو جلب کرد

-به نظرم همه تون باید مثل جانی اوپا باشید... هیکلی و عضلانی

شنیدن اون حرفا از دهن دختر ده ساله ی رو به روش باعث میشد حس کنه روی سرش شاخ سبز شده...

𝐃𝐨𝐧'𝐭 𝐜𝐚𝐥𝐥 𝐦𝐞 𝐡𝐲𝐮𝐧𝐠 ✥ 𝐣𝐚𝐞𝐲𝐨𝐧𝐠-𝐜𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞Where stories live. Discover now