در اتاق رو بی صدا باز کرد و داخل رفت... تیونگ هنوز هم توی یه خواب عمیق شیرین روی تخت جهیون اروم گرفته بود...
به ارومی لبه ی تخت نشست و مشغول نوازش ابریشم های قهوهای تیونگ شد
_پری کوچولو نمیخوای بیدار شی؟
تیونگ ناله ی بمی کرد و دوباره صورتش رو توی بالشت قایم کرد
_نگاش کن... خوبه توی حمام کاریت نکردم اینقد هلاک شدی!
+شات عاپ جونگ جهیون... یادت رفته ازت بزرگترم؟
صدای تیونگ دو رگه و خوابالو بود... جهیون سرخوش خندید... خوشحال بود تونسته پسرک رو بیدار کنه
_پاشو مامان میز ناهار رو چیده... یخ میکنه
تیونگ با شنیدن واژه ی مامان مثل برق گرفته ها از جا پرید و صاف روی تخت نشست
+چییی؟؟ مگه من چقد خوابیدم؟ ینی الان ظهره... واستا ببینم مامانت اومده... فاک... حالا چیکار کنم
جهیون از اون دستپاچگی کیوت تیونگ خنده ش بیشتر شد
_هی هی بیبی اروم باش... چیزی نیست که... تو هنوزم جلوی بقیه هیونگ منی! فقط طبیعی باش...
+ لباسام کجاس جهیون... باید بپوشم شون
جهیون با تعجب پرسید
_چرا مگه لباسای تنت راحت نیستن؟
+جهیونا... انتظار داری با شلوارک یه وجبی و تیشرت اور سایزت پاشم برم جلوی مادرت؟!
_خب اره!
+جهیوووون...
_باشه باشه... روی اویزه عزیزم... الان میارمش
اب دهنش رو قورت داد و چاپستیک ها رو با دست راستش محکم گرفت... خانوم جانگ با لبخند گرم تیکه گوشتی رو توی بشقاب تیونگ گذاشت
-بخور تیونگا... چرا با غذات بازی میکنی؟
تیونگ دستپاچه تیکه گوشت رو با کمی برنج برداشت و توی دهنش گذاشت
+میخورم... ممنون خانوم جانگ... خیلی خوشمزه س
-بخور پسرم... اینقد شماها فعالیت بدنی دارید که هرچی میخورید دو روزه اب میشه... همین یونهو... وقتی اومد پوست استخون بود
جهیون خندید و حرف مادرش رو تکمیل کرد
_هیونگ... هرچی توی اون دو ماه برای دراما وزن کم کرده بودم اینجا دو برابر اضافه کردم
تیونگ کوتاه خندید... صدای ظریف دخترونه ای توجهش رو جلب کرد
-به نظرم همه تون باید مثل جانی اوپا باشید... هیکلی و عضلانی
شنیدن اون حرفا از دهن دختر ده ساله ی رو به روش باعث میشد حس کنه روی سرش شاخ سبز شده...
YOU ARE READING
𝐃𝐨𝐧'𝐭 𝐜𝐚𝐥𝐥 𝐦𝐞 𝐡𝐲𝐮𝐧𝐠 ✥ 𝐣𝐚𝐞𝐲𝐨𝐧𝐠-𝐜𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞
Romance➷couple: jaeyong, johnten ➷genre: romance , slice of life ➷summary: اون همیشه مجبور بود تظاهر کنه چیزی جز هیونگ نیست ولی... به خودش که نمیتونست دروغ بگه هیچوقت جهیون رو به چشم یه دونسنگ ندید!