«فلش بک»
_ اوه... خدایا... اون تیونگ اوپاست...
_وای... ببین امروز چقد خوشتیپ شده...
_ باز این پسره ی مغرور خودشیفته سر و کله ش پیدا شد ...
_ اخ که چقد دلم میخواد اون فک خوش فرمشو بیارم پایین...
از بین همه ی پچ پچایی که هر روز میشنید رد شد و خودشو به کلاسش رسوند...
کتابشو باز کرد و بهش خیره شد... نه اینکه به درس علاقه داشته باشه... فقط میخواست از نگاه های خیره ی روی خودش فرار کنه که به لطف اومدن معلم از زیر بار سنگینشون خلاص شد...
تیونگ ادم چندان اجتماعی نبود... ادم کم حاشیه و ارومی بود که بی سر و صدا میرفت مدرسه و برمیگشت
اما...
بعد از پیچیدن خبر کاراموزیش توی مدرسه...
همه چیز عوض شد...
***
معلم با گفتن خسته نباشید کلاس رو تموم کرد و این تیونگ بود که جلوتر از همه از کلاس بیرون رفت...
توی راهروی مدرسه میدوید...کلاساش تموم شده بود و حالا باید با نهایت سرعت خودشو به تمرین میرسوند...اگه دیر میکرد بدجور تنبیه میشد...
درحالیکه نفس نفس میزد خودش رو به کمدش رسوند... همینکه در رو باز کرد هجوم جسم لغزنده ای سمت صورتش باعث شد با یه فریاد بلند روی زمین بیفته...قورباغه های سبز و چسبناک روی صورت و شونه هاش میپریدن...
صدای خنده از ته راهرو میومد...بعضیا با خنده و بعضی ها با ترحم بهش خیره شده بودن ...اشک توی چشمای درشت و کشیده ش حلقه زد... نفس عمیقی کشید و بغضش رو قورت داد... بلند شد و قورباغه ها رو از روی وسیله هاش کنار زد... کتاباش رو گذاشت و از سالن بیرون زد... حداقل نباید سر تمرین دیر میرسید...
«پایان فلش بک»
+ به به... هیونگ مرسی بابت قهوه...
بدون اینکه فرصت واکنش پیدا کنه ایس امریکانو عزیزش توسط اون پسره قد بلند ژاپنی دزدیده شد
_یاااااا... ناکاموتو یوتا...
+ بعدا برات صد تا میخرم هیونگ...
صدای کلافه مارک که درو باز کرده بود و مشغول دراوردن کتونی هاش بود به گوش رسید
مارک_ عین اسب دروغ میگه هیونگ... قرار بود واسه منم صد تا دونات بخره
یوتا همونطور که دکمه های پیرهنش رو باژ میکرد رو به مارک چرخید
یوتا_اونم میخرم...
مارک که با دیدن حرکات پرروی یوتا کم کم داشت خجالت زده میشد دستش رو توی هوا تکون داد و صورتش رو به سمتی چرخوند
مارک_باشه باشه... حالا جمع کن اون پشمای شهلاتو حالمون بهم خورد
یوتا درحالیکه با خباثت دستاش رو بالا تر میبرد تا تصویر بیشتر جلوی چشمای مارک باشه گفت
YOU ARE READING
𝐃𝐨𝐧'𝐭 𝐜𝐚𝐥𝐥 𝐦𝐞 𝐡𝐲𝐮𝐧𝐠 ✥ 𝐣𝐚𝐞𝐲𝐨𝐧𝐠-𝐜𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞
Romance➷couple: jaeyong, johnten ➷genre: romance , slice of life ➷summary: اون همیشه مجبور بود تظاهر کنه چیزی جز هیونگ نیست ولی... به خودش که نمیتونست دروغ بگه هیچوقت جهیون رو به چشم یه دونسنگ ندید!
