Red Unicorn
با صدایه در اتاق زود از گالری بیرون امد و گوشی رو خاموش کرد
با فکر اینکه شاید جیسو یا رزی باشه ازجاش بلند شد و در رو باز کرد
ولی با تهیونگی که پوزخندی رو لبش جا خوش کرده بود مواجه شد
«گوشی رو بده
+ببخشید؟!
«میدونم دسته توعه جونگکوک گفت که دست تو دیدتش
+چیزی دست من نیست
تهیونگ اروم به سمت جنی قدم برداشت و با هر قدم تهیونگ جنی یه قدم عقب میرفت
«گوشی رو بده
+دست من نیست
تهیونگ کلافه نفسشو بیرون داد و اینبار با صدای بلندتری داد زد
«نمیتونی منو گول بزنی گفتم بدشش
+اصلا نمیدمش
به سمت گوشی که رو عسلی بود هجوم برد و برش داشت و رو تخت ایستاد
+اگه بیای جلو گوشی رو میشکنم
«تو؟!تو که زورت به یه مورچه هم نمیرسه
+پرتش میکنم تو دیوار
«نمیتونی
+چرا نمیتونم؟
«چون در اون صورت باید پولشو بدی
با این حرف فهمید که واقعا نمیتونه این کارو بکنه ولی کم نیاورد
+مشکلی نیست
تو یه حرکت تهیونگ به سمت جنی هجوم برد و خودشو روش پرت کرد
روهم غلت میزدن و سعی میکردن گوشی رو بگیرن
«گوشیمو بده!!
+نمیدمممم
همونطور که تو دو سانتی صورت جنی ایستاده بود تو صورتش غرید
«به چه جرعتی وسایل شخصی منو برمیداری؟!!!
+به جایه تشکرته اگه من پیداش نمیکردم معلوم نبود کی پیداش میکرد و چیکارش میکرد
«کاش صدسال سیاه پیدا نمیشد ببین منو به چه روزی انداختی
دوباره خواست گوشی رو از دست جنی بگیره
و باز شروع کردن به غلت زدن
_شما دارین چه غلطی میکنید
با صدایه لیسا متوقف شدن
دوتاشون سرشون رو کج کردن و با لیسا و جونگکوک و رزی مواجه شدن که با تعجب و بهت بهشون خیره شدن
جنی نگاهی به استایلشون انداخت
همونطور که رو تهیونگ خیمه زده بود و روش بود جیغ کوتاهی کشید و از روش بلند شد
:شما..شماها ...
«یا منحرف نباشید من فقط میخواستم گوشیمو از دست این دزد بگیرم
جنی روشو به طرف تهیونگ چرخوند
+حالا دزدم شدم!!!!؟ودفففف
«اره تو دزدی وگرنه گوشی منو چی میخوای
+یااا من دزد نیستم اصلا گوشی تورو برا چی میخوامم اوقق چندش
«بدش
+نمیدم تا معذرت خواهی و تشکر نکنی نمیدمش
«برای چی معذرت خواهی کنم ؟
+کمی مونده بود به خاطر سینه سنگه شما سرم خورد بشه اونوقت تو فقط با یه نگاه سرد از کنارم رد شدی بعدشم که پاشنه کفشم شکست
«من که نمیگرفتمت همونجا پخش زمین میشدی بعدشم خودت حواست نبود به من چه!
+من حواسم نبود تو که حواست بود!
تهیونگ چشماشو تو حدقه چرخوند و دستشو جلوی جنی گرفت
«گوشی رو بده
جنی دست به سینه منتظر به ته خیره شد
+معذرت خواهی؟!!!
«فکرشم نکن که از یه دزد معذرت خواهی کنم
جنی با اعتراض پاشو رو زمین کوبید
+یاااا باز که گفتی دزدددد ...
٫٫اهه بس کنید چتونه سر یه گوشی خوابگاهو گذاشتین رو سرتون
+تقصیر اینه معذرت خواهی کنه ولش میکنم
«گفتم که فکرشم نکن
+توهم فکرشم نکن که گوشیت رو بهت بدم
کلافه دستی تو موهاش کشید و بی توجه به اونا از اتاق بیرون رفت
با بیرون رفتن ته رزی روشو به جنی دمغ داد
:یا چرا پسش نمیدی
+اون مغرور از خود راضی باید ادب شه
پوفی کشید
رز و جونگکوک بعد از خداحافظی از اتاق خارج شدن
نگاهی به گوشی تو دستش انداخت
فعلا میخواست اذیتش کنه
+پسریه الدنگ ایشش
.
.
.
نگاهی به اطراف انداخت راهرو کاملا خالی بود و این یعنی دیر کرده بود
زیرلب فشی نثار لیسا که بیدارش نکرده بود داد
همونطور که غر میزد، دستی جلوشو گرفت و محکم به دیوار کوبندش
نگاهی به فرد روبه روش انداخت
همون پسره سرد و مغرور!
«گوشی رو بده
+یا ولم کن دیرم شده!
«گوشیی!
+برو کنار
«نمیدی؟
جنی پوزخندی زد و به چشمای ته خیره موند
+معذرت خواهی کن تا بدم
تهیونگ صورتش رو به جنی نزدیک کرد و کاملا بهش چسبید
به زور اب دهنش رو قورت داد
+یا برو کنار
«اگه نرم
+میزنم ناکارت میکنما
خواست زانوش رو بلند کنه و به جایه حساس تهیونگ ضربه بزنه که تهیونگ پاشو گرفت و بیشتر خودشو بهش چسپوند
«گوشی رو میدی یا؟!!
+برو کنار عوضیی
پوزخندی زد و تکون نخورد سرشو بیشتر به جنی نزدیک کرد طوری که بینی هاشون جفت هم شده بود
با صدایه لرزونی لب زد
+باشه باشه بهت پسش میدم حالا بروکنار
با لبخند پیروزمندانه ای ازش فاصله گرفت و ازادش کرد
جنی از فرصت استفاده کرد و تمام قدرتش رو توپاهاش جمع کرد و شروع کرد به دویدن
ولی با کشیده شدن موهاش جیغ کوتاهی کشید و مجبور سرجاشت ایستاد
«دختره سرتق فکر میکنی میتونی منو گول بزنی
+یا موهامو ول کنننن
«گوشیمو پس بده میمونه وحشی
+نمیدم تو باید ادم شی عنتر
«لازم نکرده تو منو ادم کنی !
+نمیدم
تهیونگ بیشتر موهایه جنی رو مشتش فشرد
+اخ اخخخ درد داره ول کنننن
«بده تا ول کنم
+ادم شو تا بدمش
«مگه من چمه
+مغرور بیخاصیت و زورگو
«اونوقت چطور تو پنج روز متوجه این رفتارام شدی ؟
+مگه اسکلم
«گوشی رو میدی یا بیشتر بکشم
+جیغ میزنما
« بزن
دهنش رو باز کرد تا جیغ بزنه که دستایه بزرگ تهیونگ این اجازه رو بهش نداد
اروم زیر گوشش زمزمه کرد
«اگه میخوای تو دردسر بیوفتیم جیغ بزن
با حس صدای بمه تهیونگ زیر گوشش اروم به خودش لرزید
با صدای خفه ای لب زد
+ولم کن
با صدایه قدم هایی که بهشون نزدیک میشد زود از هم فاصله گرفتن و جنی از فرصت استفاده کرد و پا به فرار گزاشت
جلویه در رسید تقه ای زد و بعد از صدای معلم وارد کلاس شد و پشت سرش تهیونگ هم وارد شد
تمام مدت که تو کلاس بودن تهیونگ به جنی چشم غره میرفت
.
.
.
از کلاس بیرون اومد
٫٫هی
روشو برگردوند و با جونگکوک که بهش نزدیک میشد مواجه شد
_بله
٫٫فکر کنم میری نهارخوری
_اره چطور
٫٫تنهایی
_اهوم
٫٫منم تنهام پس باهم بریم
جونگکوک گفت و دست لیسا رو گرفت و به سمت نهارخوری رفتن
و لیسا با تعجب به دستایه بزرگ جونگکوک که تو دستاش قفل شده بود خیره شده بود
رویه یکی از میزهای دو نفره نشستن
و دوتاشون کیک شکلاتی با شیرشکلات داغ سفارش دادن
٫٫عام...دوست دارم بیشتر باهات اشنا شم
_چی میخوای بدونی جونگکوک شی
٫٫نمیدونم فقط میخوام بیشتر باهات اشنا شم
_سوال بپرس
٫٫خب باشه ... تا الان دوست پسر داشتی یا الان داری
با تعجب به جونگکوک خیره شد
که جونگکوک لبخند دندون نمایی تحویلش داد
_نه من تاحالا دوست پسر نداشتم و ندارم
٫٫کراش چی کراش داری ؟
_عام نه ... تو چی
٫٫دارم
_عاو واقعا اون کیه
٫٫فعلا نمیگم
_یا حالا تا اینجا گفتی بقیه شو بگو دیگه
٫٫اخه هنوز زوده اون بهم اعتماد نداره
_خب چه ربطی داره به من میگی منم بهش نمیگم که
٫٫اخه اون خودتی
یا تعجب به جونگکوک خیره شد و دهنش از تعجب باز موند
_ب..ببخشید
لیسا گفت و از رو صندلی بلند شد و از کافه بیرون رفت
قلبش به شدت تند میزد
اونا که فقط یه هفته بود باهم اشنا شده بودن
چه زود روش کراش زد
دستی رو صورتش کشید
کراش ... اون الان کراش پسر جذاب مدرسه که دخترا براش ضعف میرفتن بود
اوممووووو
.
.
.
سلامممممم به کیوتیایه خودمممم
میدونم پارتا کمه ولی خب همین قدر در حد توانمه
لطفاا حمایت کنید و بوکو به دوستاتون معرفی کنید
ووت و کامنت یادتون نره
پرپل یووووووووو💜💜💜💜💜💜💜
YOU ARE READING
𝐑𝐄𝐃 𝐔𝐍𝐈𝐂𝐎𝐑𝐍
Horror⌞𝐑𝐄𝐃 𝐔𝐍𝐈𝐂𝐎𝐑𝐍⌝ [اتمام یافته] گریمویزر! حتی اسمشم تنمو به لرزه در میاره... کی فکرشو میکرد که یه کتاب عیجب غریب بتونه تا این حد زندگیمو به گند بکشه و راز هایی برام روشن بشه که حتی روحمم ازش خبر نداشته! مدرسهی گاردین همه چیزش ترسناک بود ولی ر...