Red Unicorn
زیب چمدونش رو بست و از اتاق خارج شد
+کاش میتونستیم بیشتر بمونیم
_اوهوم..بریم بیرون تا اتوبوس میاد رز و جیسوعم بیرونن
سری تکون داد و بعد از بستن در اتاق هتل به سمت اسانسور حرکت کرد ولی با کشیده شدن دستش روشو چرخوندو با صورت جدیه تهیونگ مواجه شد
«باهات کار دارم
روشو به سمت لیسا چرخوند
+تو برو منم الان میام
+چیزی شده
«هوم
رویه مبل راحتی کنار رزپشن نشستن
«دیروز اون دخترو دیدم
+کدوم دختر؟
«همونی که تورو کشوند جنگل
+سولگی
«اره
با دقت کمی به سمت تهیونگ خم شد و منتظر بهش خیره موند
+خب
«حرفایه عجیبی میزد ... گفت که اگه بفهمی یه نیرو داری چیکار میکنی
جنی با تعجب گفت
+نیرو؟!
«اره اخیرا متوجه شدم که یه قدرتایی دارم و بعضی مواقع رنگ چشام تغییر میکنه
+خدای من...
«ولی یه چیز عجیبتر اینه که...اون گفت مواظب دختر عمم یعنی جنی باشم...
اینبار با صدای بلندی گفت
+چی؟!!!
«من واقعا نمیدونم چخبره
+یا یعنی چی منظورش چیه
«نمیدونم دختر عمه..تو دختر عمهم باشی؟ مسخرهاس!
+ولی تا جایی که من میدونم مادرم خواهر برداری نداشته..
«و تا جایی که منم میدونم من دختر عمه ای نداشتم
+مطمعنی اشتباه نگرفته؟
«نمیدونم اتفاقا بهم گفت وی
+اوه بیخیال شاید اشتباه شده
«نمیدونم ولی اون خیلی مطمعن حرف میزد
+اه خدایه من اینجا چخبره
با صدایه خانوم گیل از جا بلند شدن و به سمت اتوبوسا قدم برداشتن
.
.
.
یک هفته از روز اردو گذشته بود
اتفاقایه عجیب مدرسه هنوز ادامه داشت
با صدایه سوت معلم، بلند شدن
•خب بچه ها از همین الان بگم هرکدوم از تیما که باختن باید حیاطو تمیز کنن پس تمام تلاشتون بکنید
جین سرشو کج کرد و به تیمش نگاهی انداخت
پوزخنده عصبی ای زد
انگشته اشاره اشو بالا گرفت و جلویه صورتشون تکون داد
=به جانه خودم این بار ببیازید همه تونو جر میدم
جونگکوک نگاهی به دخترا کرد و پوزخند زد
٫٫یا هیونگ باید چه انتظاری از این کوتوله ها داشته باشیم اصلا با این قدشون اگه برنده بشن والیبال رو زیر سوال میبرن
_هوی احمقه مغز فندقی حرفه دهنتو بفهما خودت کوتوله ای اگه میخوای برنده شیم برو به اون دوسته خودشیفتهات که رو صندلی لم داده بگو بیاد یکم به خودش زحمت بده
جونگکوک نگاهش به تهیونگی که با سردی تمام به بچهها خیره بود انداخت
پوفی کشید
٫٫پسریه شلمغز به معلم گفته پاهاش درد میکنه نشسته برای منم لم داده
جیمین به جنی اشاره کرد
°برو راضیش کن بیاد
+چرا من مگه خودت زبون نداری بری به اون شلغم بگی؟
°چون دختر عمه شی!
جنی کلافه چشماشو تو حدقه چرخوند و غرید
+خفه شو بینم کی گفته من دختر عمهشم اون دختریه کودن یه زری زده شما چرا باور میکنید
/یا جنی غر نزن دیگه برو
پوفی کشید و ناچار از جا بلند شد و به سمت تهیونگ رفت
روبه روش ایستاد
تهیونگ تک نگاهی بهش انداخت و باز نگاهشو به بچه ها داد
+دید زدن پسرا خوش میگذره؟؟
ابرویی بالا انداخت
«چی؟
+لبیخیال پاشو بازی کنیم
«حوصله ندارم
+یا تهیونگا لطفااا ما دو ست باختیم و اگه این سِت برنده بشیم یه سِت دیگه ام بازی میکنیم و اونموقع برنده میشم لطفااا
«منظورت اینه که دو ست بازی کنم؟
+اوهوم لطفااا
با چشمایه مظلومش به تهیونگ خیره شد
تهیونگ با لذت به چشمای گرد شده و مظلومش خیره موند و پوزخندی زد
«اوففف باشه
لبخندی زد و همراه با تهیونگ به سمت بچهها قدم برداشتن
با سوت معلم همه شروع کردن به بازی کردن
تهیونگ به نوعی تمام بازی رو دست خودش گرفته بود
و جنی با تعجب به تهیونگ خیره بود
اب دهنش رو به زور قورت داد و سعی کرد افکار مزخرفش رو کنار بزنه و تمرکزش رو به بازی بده
BẠN ĐANG ĐỌC
𝐑𝐄𝐃 𝐔𝐍𝐈𝐂𝐎𝐑𝐍
Kinh dị⌞𝐑𝐄𝐃 𝐔𝐍𝐈𝐂𝐎𝐑𝐍⌝ [اتمام یافته] گریمویزر! حتی اسمشم تنمو به لرزه در میاره... کی فکرشو میکرد که یه کتاب عیجب غریب بتونه تا این حد زندگیمو به گند بکشه و راز هایی برام روشن بشه که حتی روحمم ازش خبر نداشته! مدرسهی گاردین همه چیزش ترسناک بود ولی ر...