Red Unicorn
↛Part : 21
↛Couple : Taennie
↛Sub couple : Liskook Jirose Jinsoo
↛ Writer by : Icy_rain love
↛ Genre : school life horro
Blackpink_bts@
اروم رویه سرامیکایه خاک خورده قدم برمیداشت کی فکرشو میکرد روزی برسه که این همه اتفاقات غیر عادی و البته عجیب براشون بیوفته!
مگه چندتا بچه دبیرس تانی چقدر صبر دارن
چقدر صبر دارن که هر روز یکی از دوس تاشون به شکله فجیعی جلویه چشماشون به قتل برسن!
تا الان بیست و سه تا دانش اموز بیگناه به خاطر هیچ کش ته شدن!
اونا هنوز برایه دیدن اون صحنه هایه دردناک به اندازه کافی بالغ و نترس نشده بودن ولی تهیونگ فرق داشت
اون زمانی که پانزده سالش بود بدترین و دردناکترین صحنه نزدگیش رو دید
صحنه ای که نزدگیش رو زیر و رو کرد
صحنه ای که تهیونگه مهربون و خوش قلب رو به یه ادم سرد و مغرور تبدیل کرد
البته که تهیونگ هنوزم خوش قلب بود ولی ظاهر سرد و مغرورش اون قلبه مهربون رو زیر لایه ای از یخ پنهان کرده بود
تموم دنیا دست به یکی کرده بود که تهیونگ رو عذاب بدن قلبش...
به شدت درد میکر د
طوری بود که انگار کسی داره با خنجر تیزی قلبشو تیکه تیکه میکنه
دیدن جنی تو بغل اون عوضی به یکی از کابوسایی تبدیل شده بود که هرروز میدیش اینکه جنی هربار تو بغل لورن بود...
الان به دردناکترین چیز نزدگیش تبدیل شده بود
هربار با دیدن اون دوتا پیش هم بیشتر و بیشتر قلبش تیکه پاره میشد
ولی کی اهمیت میده
کی تا بهاحال به تهیونگ اهمیت داده!
نبود جونگکوکم که همه رو نابود کرده بود جیسو هر روز و هرروز بدتر میشد لیساهم دس ته کمی از جیسو نداشت
به هر حال اون و جونگکوک حتی نتونستن یک روزو عاشقانه کنار هم بگذرونن
جیمین و جین هم که دست کمی ازشون نداشتن ولی کسی او ن وسط تهیونگ رو درک نمیکرد!
بین اون همه درد بزرگترین دردش جنی بود و کسی خبر نداشت
با دیدن جایی که توش ایس تاده برایه لحظه ای ایس تاد و با تعجب به اطراف نگاه کرد
انقدر تو افکارش غرق شده بود که اصلا متوجه نشده بود که کجا اومده
تا الان اینجا رو ندیده بود
با تعجب به سمت پیانو قدیمی و خاک خورده ای که اونجا قرار داشت رف ت دس تی روش کش ید
بی اراده رو صندلی کوچیک روبه رویه پیانو نشست
دس تاش رو روش تکون میداد و صدایه دلنشینی رو ایجاد میکرد
خودشم براش عجیب بود
اون چیزه زیادی از پیانو حالیش نبود ولی الان به بهترین شکل ممکن داشت پیانو رو مینواخت
با حسه اینکه کسی روبه روش نشس ته از نواخت دست کش ید و سرشو بالا اورد
با دیدن دختر مو چتری ای که با لبخند بهش خیره بود ابرویی بالا انداخت
دختر با صدایه نازکش لب زد
\این پیانو ماله من بود! البته تا قبل از زمانی که اینجا به مدرسه تبدیل شه
تهیونگ که فهمید اون یه روحه خون اشامه اروم از رو صندلی بلند شد
«من واقعا معذرت میخوام نمیدوم چیشد که ...
دختر لبخندی زد \مشکلی نیست
دختر مکثی کردو پرس ی د
/تو میدونی چطور منو به دنیا مردگان ببری؟
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و با تعجب سری به نشونه منفی تکون داد
دختر اهی کش ید
\اینجا خس ته شدم...من اینجا سرگردونم
«پ..پس چ را نمیری دنیایه مردگان؟
\اون نمیزاره من برم ...نه تنها من بلکه خیلیایه دیگه ... اون مارو برده خودش کرده! اون گفت هرکی دختر جسی و پسر جانی رو پیدا کنه و بکشتشون میتونه بره! همه در تلاشان اون دوتارو بکشن...میدونی من دارم درد میکشم چون مردم والان دیگه جایی اینجا ندارم! ولی اینجا گیر افتادم کمکم کن...کمکم کن بتونم از این جهنم برم بیرون...کمکم کن برم به دنیایه پس از مر گ
«و..ولی من...آ ه باشه من سعی خودمو میکنم لبخندی زد و سری تکون داد
\میشه با هم پیانو ب نزیم
تهیونگ با تردید سری تکون داد و جایه قبلیش نشست دخترم با فاصله کنار تهیونگ نشست
اروم دس تایه ظریف و رنگ پریده اشو رو پیانو کش ید دوتاشون شروع کردن به نواختن
ناخداگاه دست دختر به دست تهیونگ برخورد دختر دست از نواختن برداشت و با تعجب روشو به سمت تهیونگ چرخوند
\تو!!!!!!
تهیونگ سوالی بهش خیره شد دختر از رو صندلی بلند شد
پوستش شروع کرد به شکافتن و انگار کنده میشد و با صدایه دلخراشش شروع کرد به جیغ کش یدن
از چشماش خون میچکید دندوناش دراز و دراز تر میشدن
تهیونگ با تعجب و وحشت از جا بلند شد و قدمی به عقب برداشت
\وی!!!! باورم نمیشه پیدات کردم!!!
پوزخندی زد
\فک کنم دیگه میتونم برم به دنیایه مردگان!!
به سمت تهیونگ هجوم برد و محکم به دیوار کوبیدش دستشو رو گردنش گذاشت و فشرد
\همه این دردایی که داریم میکش یم زیر سر شماهاست میکشمتتت میکشمتتتتتتت
تهیونگ نفس بند اومده بود و صورتش رو به کبودی مرفت
با حس انرژیه زیادی از سر انگش تاش چشماش رو هم فشرد و طولی نکش ید که رنگ موهاش و چشماش عوض شد
دیگه نفسش نمیگرفتو انرژی زیادی رو حس میکرد
با یه حرکت دخترو از رو خوش کنار زد و مش تی نثارش کرد و رو زمین پرتش کرد
دختر با چشمایی که کاملا سرخ بود باز به سمتش هجوم اورد
تهیونگ با چشمایه سردش به دختر خیره شد و ابرویی بالا انداخت
دختر از حرکت ایس تاد و تعجب دستشو رو سرش گذاشت و شروع کرد به جیغ زدن
رو زمین افتاد و غلط میزد و در عین حال جیغ هاش تموم سالن تاریک رو در بر گرفته بود تو یه حرکت دختر محو شد!
با پوزخند به جایه خالیش چشم دوخت
عجیب بود
اون تونس ته بود یه روح خون خوار رو شکست بده!
ESTÁS LEYENDO
𝐑𝐄𝐃 𝐔𝐍𝐈𝐂𝐎𝐑𝐍
Terror⌞𝐑𝐄𝐃 𝐔𝐍𝐈𝐂𝐎𝐑𝐍⌝ [اتمام یافته] گریمویزر! حتی اسمشم تنمو به لرزه در میاره... کی فکرشو میکرد که یه کتاب عیجب غریب بتونه تا این حد زندگیمو به گند بکشه و راز هایی برام روشن بشه که حتی روحمم ازش خبر نداشته! مدرسهی گاردین همه چیزش ترسناک بود ولی ر...