25

246 36 26
                                    

وارد اتاقش شد و جنیو رو تخت گذاشت و به چشماش و بعد به رده هایه ارغوانی گردنش خیره شد 

از شدت عصبانیت رگایه گردنش متورم شده بود و هر بار که چشمش به اون رده ها میخورد حالش بدتر میشد 

+ته

نگاهشو به چشمایه جنی که اشک توش جمع شده بود داد 

+ممنونم...

لبخندی زد و باز جنی رو تو بغلش گرفت و زیر گوشش لب زد 

«دیگه نمیزارم اون عوضی بهت نزدیک شه...قول میدم نمیزارم که بهت آسیب بزنن

لبخند محوی رو لبایه جنی نقش بست 

سرشو تو سینه تهیونگ قایم کرد و عطر تلخ تهیونگ رو استشمام کرد 

انقدر از اون بغل ارامش گرفته بود که نمیخواست هیچوقت ازش بیرون بیاد 

کمی جنی از خودش فاصله داد و تو فاصله دو سانتی از صورتش ایستاد

نگاهشو از چشماش به سمت لباش سوق داد 

«تموم مدت به خاطر داشتنت عذاب میکشیدم...ولی دیگه نمیتونم ... دیگه نمیخوام ازت دور باشم ... میخوام ماله من باشی

با تموم شدن حرفش لبشو رو لبایه جنی قرار داد 

جنی با چشمایه گرد به روبه رو خیره بود 

با مک محکمی که تهیونگ از لباش گرفت به خودش اومد و همراهی کرد 

اروم و عاشقانه مک میزدن طوری که تموم حال بد این دورانشون رو میخواستن با این بوسه پاک کنن

برای رسیدن اکسیژن به ریه شون کمی از هم فاصله گرفتن و به چشمایه هم خیره شدن 

انقدر تشنه‌ی لب جنی بود که حتی نمیتونست خودشو کنترل کنه پس دوباره لبشو رو لباش گذاشت و لب زد 

«دوست دارم!

جنی رو تخت انداخت و روش خیمه زد و بوسه طولانی ای رو شروع کردن.

.

.

.

با عجله پله هارو طی کرد با دیدن جیمین که رو زمین نشسته 

به سمتش دوید 

°جیمین چی شده 

نگاهشو به رزی داد و محکم بغلش کرد 

با تعجب به جیمین خیره شد 

•میخوان تورو ازم بگیرن رز تنهام نزار 

°کی؟؟ کی میخواد اینکارو کنه؟؟

•تنهام نزار رز...لطفا 

سرشو تو گردن رز فرو برد و اجازه داد اشکاش بریزن 

•منو ببخش...من قرار بود سر یه بازیه هیچ، تورو عاشق خودم کنم و برم ... ولی خودم تو دام عشق افتادم ...منو ببخش که انقدر گستاخ بودم!

𝐑𝐄𝐃 𝐔𝐍𝐈𝐂𝐎𝐑𝐍Where stories live. Discover now