نگاهی به ساعتش انداخت و خسته از راه رفتن زیاد ، روی صندلی ولو شد...
کنترل کوچک رو دست به دست کرد تا تسلط بهتری داده باشه...نگاهی تحسین برانگیز به پروژکتور که مثل سربازی پرتلاش براش در حال کار بود انداخت.
از صبح ، این چهارمین کلاسش بود که در اتاق مورد علاقش برگزار میشد...
سونگجو عاشق فضای اونجا بود...کلاس نسبتا بزرگی که پنجره های عریضی داشت و همین باعث میشد نورگیرترین کلاس اون طبقه باشه...
اما این جلسه بخاطر درسشون و چون باید عکس های مربوط به مبحث جدید رو به دانشجوها نشون میداد،باید از پروژکتور استفاده میکرد و همین باعث تاریک تر شدن فضای کلاس شده بود...
در گوشه کلاس ، گلدان فیلتوس متوسطی به طرز جذابی دلبری میکرد...
دیوارهای آبی کمرنگ اونجا ، برعکس فضای کسل کننده دانشگاه ، به دانشجوها انرژی زیادی منتقل میکرد ...درست مثل نقطه امنی که جون میداد برای دل سپردن به سخنان استاد و غرق شدن در فضای لطیفی که برقرار بود...
سونگجو پاشو روی پاش انداخت و با دست چپش روی میز ضرب گرفت...نگاهشو از پروژکتور به دانشجوها برگردوند و تصویر رو عوض کرد...عکس ظرف سفالی قرمز روی اسکرین نمایان شد...
با صدایی نسبتا بلند و رسایی گفت:
—در این تصویرمیخوام با یکی از ظروف سفالی مربوط به امپراطوری چوسان آشناتون کنم...
با دستش بطرف عکس اشاره کرد و گفت:
—اگه بخوایم ظروف سفالی کشورمون رو با ظروف سفالی کشور چین مقایسه کنیم،میشه گفت هر دو تا حد زیادی به هم شباهت دارن...درست مثل این ظرف زیبا که از سفال خاص قرمز رنگی درست شده...اما نقش ونگارهایی که روی سطحش حک شده خیلی ظریف و دقیقه...نگاه کنین...
دست آزادشو روی موس لپ تاپ کشید و تصویر رو بزرگ کرد...درست در پر نقش و نگار ترین قسمت عکس کار بزرگنمایی رو متوقف کرد...
دستشو به موهای مشکیش که لا به لای اون ها موهای سفید زیادی دهن کجی میکردن برد و از روی صندلی بلند شد... دوباره شروع به راه رفتن کرد:
—خطوط افقی که در پهلوی ظرف میبینین،به طرز ماهرانه ای با تیغه های مخصوص برش کاری مثل خطوط موج دار در اومدن...اگه دقت کنین میبینین که قسمت وسط خط ها عمیق تر و کناره ها سطحی تره...
نگاهشو به جمعیتی که با دقت بهش گوش میدادن انداخت و با لبخند ادامه داد:
YOU ARE READING
April lucky coin
Romanceاگه بخوای روابط انسانها رو مثل کتاب آشپزی در نظر بگیری..باید به خیلی موارد دقت داشته باشی تو میتونی روابطت با مردم رو مثل دستور العمل های کتاب پیش ببری...محبت و علاقه ،مثل ادویه برای غذا، میتونن شیرینی خاصی به روابط بدن... گاهی با اضافه کردن کمی...